Document Type : Review article
Authors
1 Department of Neuroscience, Mashhad University of Medical Science, Mashhad, Iran.
2 Shefa Neuroscience Research Center, Khatam Alanbia Hospital, Tehran, Iran.
Abstract
Keywords
مقدمه
با توجه به تغییر الگوی بیماریها با پیشرفتهای صورت گرفته در کشورهای صنعتی و افزایش میانگین طول عمر افراد، شیوع بیماریهای تحلیل برنده نورونی به طرز نگران کنندهای رو به زیاد شدن است (1). امروزه نزدیک به 44 میلیون نفر در سراسر جهان به بیماری آلزایمر مبتلا هستند. تخمین زده شده است که شیوع آلزایمر و بیماریهای دمانس مربوطه تا سال 2050 به بیش از 130 میلیون مورد برسد که میتواند هزینه و بار بسیار نگران کنندهای را به جوامع تحمیل کند. هزینه مربوط به نگهداری، درمان و از کار افتادگی این بیماری در سال 2016 در جهان، 818 میلیارد دلار تخمین زده شده است (2). با توجه به گزارشهای سازمان جهانی بهداشت درسال 2014، در ایران سالانه 4000 مرگ و میر مربوط به آلزایمر رخ میدهد (3).برای مطالعه بیشتر در مورد اپیدمیولوژی آلزایمر و دمانس به گزارشهای سالیانه بنیاد آلزایمر(Alzheimer's Association) مراجعه کنید (4).
بیماری آلزایمر اصلیترین دلیل دمانس است که بیش از 70 درصد موارد آن را تشکیل میدهد. این بیماری تحلیل برنده نورونی با انباشت خارج سلولی پروتئین آمیلوید بتا و انباشت بین نورونی پروتئین تاو همراه است که به کاهش تراکم سیناپسی و از بین رفتن نورونها میانجامد که از علائم آن فراموشی گسترده، تغییر در شخصیت و ناتوانی در انجام امور روزمره است (5).
به دلیل شناخت ناقص ما از مکانیسم ایجاد این بیماری، درمانهای موجود صرفاً درمان هایی علامتی هستند که در دراز مدت اثرات درمانی خوبی را نشان ندادهاند (5). در حال حاضر در دسته درمانهای دارویی، مهار کنندههای استیل کولین یکی از خطهای اول درمانی هستند که اثرات مثبتی در عملکردهای شناختی بیماران دارند و همچنین احتمالاً پاتولوژی آمیلوید بتا و پروتئین تاو را نیز بهبود میبخشد. از این دسته داروها فقط 4 دارو دارای تاییدیه FDA[1] آمریکا هستند؛ donepezil,galantamine,rivastigmineو tacrine. این داروها فقط درمانی علامتی ارائه میدهند و برای موارد خفیف تا متوسط این بیماری تایید میشوند (6). این داروها به واسطه اثرات پروکولینرژیک خود، اثرات جانبی گوارشی زیادی را به همراه دارند که میتوان به مواردی چون تهوع، اسهال و استفرغ اشاره کرد. ممانتین که برای درمان موارد متوسط تا پیشرفته استفاده میشود، به عنوان دارویی که مسیر گلوتاماترژیک را هدف قرار میدهد فاقد این اثرات پروکولینرژیک است (6-7). یکی از علامتهایی که در این بیماری دیده میشود و احتمال میرود که در پاتولوژی این بیماری نقش داشته باشد، اختلال در نورون زایی درون مغز است (8). برای یافتن و استفاده از درمانهای ریشهای میتوان افزایش نورون زایی را به عنوان یکی از نقاط هدف درمانی در نظر گرفت (9-10).
تلاش برای یافتن درمانی برای رفع علل اصلی آلزایمر پژوهشگران را به طراحی مطالعاتی بر روی واکسنها و پادتن هایی علیه آمیلوید بتا واداشته است. در حال حاضر مطالعات کارآزماییهای بالینی متعددی با استفاده از این روش در حال انجام هستند (6). یکی از این مطالعات بررسی Sulanezumab به عنوان آنالوگ انسانی آنتی بادی مونوکلونال علیه آمیلوید بتا هست که شامل دو مطالعه کارآزمایی فاز 3 بود. این مطالعات سودمندی معناداری برای Sulamezumab نشان نداد (11).
از رویکردهای جدیدتر برای درمان آلزایمر میتوان به مداخلات تغذیهای اشاره کرد. هرچند برخی مطالعات تاثیر مثبت رژیم غذایی مدیترانهای را نشان داده است، اما اطلاعات فعلی برای تجویز این نوع درمان ناکافی است. فعالیت فیزیکی نیز در کارآزماییهای بالینی زیادی مورد بررسی قرار گرفته است که علیرغم تفاوتهای زیاد در شیوه انجام آنها، اثرات کلی مثبتی را در عملکرد شناختی و روزمره نشان داده است(7).
از جدیدترین راهکارهای درمانی که در مطالعات زیادی بر روی نمونههای حیوانی مورد بررسی قرار گرفته و نتیجه مثبتی نیز نشان داده است، سلول درمانی و استفاده از سلولهای بنیادی است که قدم بعدی برای این مطالعات، طراحی مطالعات انسانی با پیدا کردن بهترین نوع سلول بنیادی برای تزریق است (10، 12-14). به نظر میرسد که مکانیسم عملکرد این سلولها مربوط به تغییرات اندوژنی است که این سلولها عمدتاً از طریق افزایش ترشح فاکتورهای رشد مغزی و افزایش نورون زایی درون زا اعمال میکنند و به جایگزینی سلولهای از بین رفته کمتر برمیگردد (15-16).
با توجه به کاربرد سلولهای بنیادی در درمان بیماریهای دستگاه اعصاب مرکزی و با توجه به نقش زمینهای اختلالات نورون زایی در بیماری آلزایمر، در این مقاله به مرور مطالعات انجام شده، نقاط مداخلهای احتمالی در مورد نورون زایی و سلول درمانی با کمک سلولهای بنیادی بحث خواهیم کرد (17).
نورون زایی در مغز بالغین
شواهد اولیه مبنی بر ادامه یافتن نورون زایی در بالغین به دههی 1960 بر میگردد. در این سال آلتمَن[2] و همکارانش برای اولین بار ادعا کردند که تشکیل نورونهای جدید در مغز بالغین ادامه مییابد (18). این موضوع دههها مورد بحث و بررسی بوده است تا این که سرانجام در اواسط دهه ی 1990 میلادی، مشخص گردید که مغز پستانداران بالغ تعداد زیادی سلول بنیادی/ پیش ساز عصبی (NSPCs[3]) دارد. این سلولها توانایی تشکیل نورونهای جدید را در سرتاسر طول زندگی دارند (19). آلتمَن در بررسی نورون زایی از [3H]-thymidine استفاده کرد اما در دههی1990، محققان روشهای دیگری مانند استفاده از ویروسهای رتروویرال و یا BrdU[4] را به کار گرفتند (20).
فرایند افزودن نورونهای جدید به مدارهای نورونی پیشین، نورون زایی نام دارد. این فرآیند در تمام نواحی مغز رخ نمیدهد بلکه محدود به دو ناحیه ی خاص است: ناحیهی اول، ناحیهی تحت بطنی (SVZ[5]) است که بطنهای طرفی را مفروش میکند (تصویر 1) و ناحیه ی دوم، تحت دانهای شکنج دندانه دار (DG[6]) هیپوکامپ است (تصویر 2) -(21-22). در هر دو محل نوروژنیک در مغز پستانداران گروهی از سلولهای بنیادی وجود دارند که میتوانند به انواع سلولهای عصبی مجزا تبدیل شوند (23).
NSPCsها در ناحیهی SVZ مستقر هستند و بطنهای طرفی را مفروش میکنند. این سلولها در مجاورت سلولهای اپاندیمی قرار دارند. این سلولهای غیر فعال که تقسیم آهستهای نیز دارند و به عنوان سلولهای نوع B شناخته میشوند، مژههایی دارند که به درون بطن برجسته میشوند و با عروق خونی ارتباط برقرار میکنند (24-26). در زمان فعال شدن، سلولهای نوع B، NSPCsهای نوع C را بوجود میآورند که از سرعت تقسیم بالایی برخوردار هستند و نوروبلاست هایی را تشکیل میدهند که به آنها سلولهای نوع A میگویند. سلولهای نوع A از SVZ خارج میشوند و در طول مسیر مهاجرتی قدامی (RMS[7]) به سمت پیاز بویایی ([8]OB) مهاجرت میکنند (تصویر 1). سپس در آنجا این نورونهای نابالغ به اینترنورونهای گرانولار گابائرژیک، اینترنورونهای پری گلومرولار دوپامینرژیک یا نورونهای ژوکستاگلومرولار گلوتاماترژیک تمایز مییابند و وارد مدارهای نورونی آن محل میشوند (27-28).
مطالعات در جوندگان نشان دادهاند که این فرایند روزانه هزاران نوروبلاست را ایجاد میکند اما فقط درصد کمی از آنها زنده میمانند و وارد مدارهای OB میشوند (27).
[1]Food and Drug Administration
[2]Altman
[3]Neural stem/progenitor cell
[5] Subventricular zone
[6]Dentate gyrus
[7] Rostral migratory stream
[8]Olfactory bulb
در هیپوکامپ انسان بالغ، NSPCsها در ناحیهی تحت دانهای [1] SGZشکنج دندانهدار مستقر هستند و سلولهای عصبی گرانولار را در طی یک فرایند چند مرحلهای ایجاد میکنند (تصویر 2). دونوعNSPCs در ناحیهی SGZ شناخته شده است: نوع 1 و نوع 2. این سلولها براساس تفاوتهایی ازجمله تقسیم سلولی، بیان انواع خاصی از مارکرهای مولکولی و همچنین مورفولوژی ازیکدیگر مجزا میشوند (22).NSPCs های نوع 1 که نسبتاً غیر فعال هستند، یک زایدهی شعاعی دارند که از GCL میگذرد و وارد لایهی مولکولی ([2]ML) میشود (30،31). این سلولها میتوانند NSPCsهای نوع 2 را بوجود بیاورند که سلولهایی دارای قدرت تقسیم و غیر شعاعی هستند. سلولهای نوع 2، نوروبلاستها را ایجاد میکنند که در هنگام تمایز زوایدی از آنها منشعب میشود (32). نورونهای نابالغ پس از حدود 3 هفته یک تودهی بزرگ از دندریتها را وارد لایهی مولکولی میکنند و همچنین یک آکسون را نیز وارد hilus میکنند که این آکسون تا سلولهای هدف در hilus و منطقهی CA3 امتداد مییابد (33-35).
[1]Subgranular zone
[2]Molecular layer
دندریتها پیامها را از قشر انتورینال دریافت میکنند و آکسون، پیامها را به اینترنورونهای hillar، سلولهای هرمی CA3 و سلولهای خزهای میفرستند (34،35). بر اساس یافتههای Cameron و همکارانش، روزانه 9000 سلول جدید با میزان بقای 50 درصد در ناحیهی تحت گرانولار مغز موش بالغ تشکیل میشود (36). در انسان، نورونزایی در ناحیهی زایای هیپوکامپ در سراسر طول زندگی ادامه مییابد و روزانه هزاران نورون جدید را میسازد (37).
فاکتورهای درون سلولی و خارج سلولی بسیاری شناخته شدهاند که نورونزایی را کنترل میکنند (جدول 1). از جملهی این عوامل میتوان به مسیر پیام رسانی [1]Notch (38،39)، مسیر پیام رسانی [2]Wnt (40)، فعالیت رونویسی [3]Sox2 (41،42) و فرایندهای متابولیکی لیپیدها اشاره کرد (43). پس از این مراحل اولیه، نورونهای نابالغ شروع به تمایز یافتن میکنند. این فرایند با دقت و ظرافت زیادی تنظیم میشود. در هیپوکامپ، ژنهای proneural مانند NeuroD1[4]، [5]Prox1 و فاکتورهای رونویسی [6]SoxC برای وقوع تمایز لازماند در حالی که ژنهایی مانند Cdk5[7] و [8]Disc1 برای بلوغ و انتگراسیون نورونها مورد نیاز هستند. جالب توجه است که فعالیت نورونی نقش مهمی در مراحل مختلف نورون زایی ایفا میکند. NSPCsهای غیر فعال میتوانند توسط ورودیهای گابائرژیک تحریکی فعال شوند (44). همچنین انتگراسیون نورونهای جدید داخل مدارهای هیپوکامپی به پاسخ گیرندههای NMDA به گلوتامات وابسته است (45). حدود 3 تا 6 هفته پس از تشکیل سلولهای جدید، این سلولها وارد مدارهای DG و OB میشوند و میتوانند عملکرد خود را انجام دهند (46،47).
در مطالعات گوناگون نشان داده شده است که عوامل گوناگون مولکولی، بیوشیمیایی و فیزیکی میتوانند در نورون زایی موثر باشند (تصویر 3). از جمله عوامل مولکولی میتوان p38MAPKalpha (p38α)، [9]BubR1 و گالانین را نام برد.
p38α آنزیمیاست که توسط ژن[10]MAPK14 کد میشود. از آنجایی که پیر شدن سلولهای بنیادی همزمان با افزایش فعالیت مسیر سیگنالینگ p38α اتفاق میافتد، در مطالعهای نشان داده شده است که مهار p38α میتوان کاربرد درمانی در بیماریهای شناختی مرتبط با پیری نظیر آلزایمر داشته باشد (48).
مطالعه دیگری نشان داده است که سطح BubR1 (یک آنزیم کیناز در نقطهی وارسی تقسیم میتوز است) در نورون زایی موثر است. کمبود این فاکتور همچنین باعث اختلال در بلوغ نورونها و اختلال در مورفوژنز دندریتها میشود (49). از طرفی گالانین به عنوان یک ماده ی سیگنالینگ در SGZ عمل میکند و در نورون زایی هیپوکامپ موثر است (50).
در بحث عوامل بیوشیمیایی میتوان به Myricitrin که یک مهار کنندهی نیتریک اکساید است و S38093 که یک آنتاگونیست histamine H3 است اشاره کرد. Myricitrin تکثیر سلولی را در SVZ و SGZ تسهیل میکند (51).
S38093 نیز نورون زایی را در هیپوکامپ بالغین افزایش میدهد و میتواند هدفی برای درمان نقصهای شناختی باشد (52)
همچنین در مطالعهای نشان داده شده است که تمرینات فیزیکی میتوانند بقای سلولهای تازه تولید شده در هیپوکامپ را در جوندگان افزایش دهند (53).
علاوه بر موارد ذکر شده، عوامل زیاد دیگری وجود دارند که میتوانند در نورون زایی موثر باشند (جدول 1). به نظر میرسد این عوامل میتوانند هدف درمان بیماریهای شناختی نظیر آلزایمر باشند.
[1]مسیر پیام رسانی notch در تکامل و بازسازی بافتی نقش دارد و آن را تنظیم می کند
[2]مسیر پیام رسانی Wnt اعمال متعددی از جمله تحریک میتوژنیک، تعیین سرنوشت سلولی و تمایز را انجام می دهد
SOX2یک فاکتور رونویسی است که نقش مهمی در ثبات سلول های بنیادی عصبی دارد.
[4]neurogenic differentiation 1
[6]فاکتور های رونویسی SOX4، SOX11 و SOX12 که به عنوان خانواده ی SOXC طبقه بندی می شوند
اختلالات نورون زایی در بیماری آلزایمر
پلاکهای پیری که یکی از نشانههای بارز آلزایمر در پاتولوژی میباشد به طور عمده از پپتیدهای بتا آمیلوئیدی (Ab[1]) ساخته شدهاند که این پپتیدها 38-43 آمینو اسید دارند و از یک پروتئین غشایی اینتگرال به نام پروتئین پیش ساز آمیلوئید ([2]APP) ساخته میشوند (68). شواهد زیادی از این فرضیه که APP نقش مهمی در ایجاد آلزایمر دارد را حمایت میکنند (69). انباشت پروتئین آمیلوئید بتا در هیپوکامپ و قشر مغز، یکی از اصلی ترین علایم مربوط به بیماری آلزایمر است (70). پژوهشگران نشان دادهاند که انباشت پروتئین آمیلوئید، هم به صورت تزریق اگزوژن و هم به صورت بیان بیشتر پیش ساز آن به صورت اندوژن، میتواند نورون زایی را کاهش دهد. این کاهش هم در SVZو هم درSGZ مشاهده شده است. بیشتر نورونهای تولید شده در SVZ به پیاز بویایی و قشر مغز میروند (8, 14). کاهش نورون زایی از طریق کاهش تقسیم سلولهای بنیادی عصبی، کاهش شانس زنده ماندن و تمایز آنها و افزایش آپوپتوز است (71-72).
درصد زیادی از موارد ابتلا به آلزایمر به صورت تک گیر و در سنین بالا رخ میدهد. در حالی که پیری خطر فاکتور محیطی اصلی در فرم تک گیر است، وجود آلل ε 4 در apolipoprotein E (ApoE4) مهمترین خطر فاکتور ژنتیکی است (73). فرم فامیلیال آلزایمر (FAD[3]) که یک بیماری اتوزومال غالب نادر است و در سنین پایینتر رخ میدهد به دلیل وجود جهش در ژنهایی است که APP و پرسینیلینها (PS1[4] و PS2) را کد میکنند. پریسینیلینها قسمت کاتالیتیک کمپلکس آسپارتیل پروتئاز گاما سکرتاز را تشکیل میدهند که مسئول پردازش درون غشایی انواع مختلفی از پروتئینهای غشایی نوع یک از جمله APP هستند. شکستن APP در N-ترمینال به وسیله ی بتا سکرتاز و سپس در C-ترمینال به وسیلهی مجموعه ی گاما سکرتاز مسیر آمیلوئیدوژنیک را ایجاد میکند که جزء ناحیه داخل سلولی APP ([5]AICD) را همراه با Ab تولید میکند. در مسیر غیر آمیلوئیدوژنیک آلفا سکرتاز APP را از درون ناحیهی Ab میشکند که در نتیجهی آن یک جزء حل شونده (sAPPɑ) و یک جزء کربوکسیترمینال چسبیده به غشا تولید میشود و بدینوسیله از تشکیل Ab جلوگیری میشود (74). Yang و همکاران با استفاده از مدل حیوانی اعلام کردند که فقدان ApoE، تقسیم [6]NPCهای اولیه را در DG افزایش میدهد که باعث از بین رفتن کل NPCهای نوع یک در گذر زمان میشود (74). در مطالعهای نشان داده شده است که NPC هایی که با وکتورهای لنتی وایرالی آلوده شدهاند که siRNA هایی برای جلوگیری از تولید PS1 را بیان میکنند، افزایش چشمگیری در تمایز سلولی نشان دادهاند که البته این تمایز به طریقی به گاما سکرتاز وابسته بود (75). ارزیابی الحاق BrdU نشان داده است که بیان AICD، تقسیم و بقای سلولهای پیش ساز هیپوکامپی را کاهش میدهد (76). در مقابل اثر منفی AICD بر نورونزایی، نشان داده شده است که sAPPɑ از نورونها محافظت میکند و نورون زایی را تقویت میکند که احتمالا به واسطه ی تواناییش در جلوگیری از فعال شدن زیاد CDK5 و هایپر فسفریله شدن تائو است (77).
بررسیهایی روی مدلهای حیوانی آلزایمر انجام شده است. این موشها دچار دستکاریهای ژنتیکی شدهاند. در این بررسیها نشان داده شده است که جهشهای PS1 اثر منفی روی تشکیل نورونهای جدید دارد (78). نقص در نورون زایی بالغین که با افزایش سن رخ میدهد میتواند باعث ایجاد اختلال در ساختار و عملکرد مدار انتورینال-هیپوکامپ شود. این ناحیه در آلزایمر بسیار تحت تاثیر قرار میگیرد (79). با انجام بررسی از مغز انسان نشان داده شده است که بیان برخی پروتئینها مانند[7]DCX، PSA-NCAM[8]، NeuroD1و [9]TUC-4 در هیپوکامپ بیماران کهن سال[10]آلزایمر افزایش مییابد (80) اما در مطالعه ی دیگری نشان داده شد که تغییری در نورون زایی بیماران میانسال[11] آلزایمر رخ نمیدهد (81). .همچنین در مطالعهای افزایش بیانBMP6همراه باکاهش مارکرهای نورون زایی در هیپوکامپ بیماران مبتلا به آلزایمر مشاهده شد (82). این اختلافات ممکن است به دلیل مراحل مختلف بیماری، تفاوت در درمان یا تفاوت در روشهای نشان دار کردن سلولها باشد (74). به طور خلاصه، تحقیقاتی که روی مدلهای transgenic آلزایمر انجام شده است، نشان میدهد که نورون زایی در این مدلها دچار تغییراتی میشود. اکثریت آنها اعتقاد بر این دارند که نورون زایی دچار اختلال میشود در حالی که برخی مطالعات افزایش تولید نورونهای جدید را گزارش میدهند که این اختلافات ممکن است علل مختلفی از جمله سن، جنس، زمینهی ژنتیکی و غیره داشته باشد (74).
از آن جایی که با افزایش سن، نورون زایی کم میشود و همچنین مهارتهای شناختی نیز کاهش مییابد، کاهش نورون زایی را یکی از عوامل موثر در اختلال عملکردهای شناختی میدانند (8). یکی از راههای درمانی جدید برای نجات نورون زایی و درمان بیماریهای شناختی، میتواند استفاده از سلولهای بنیادی باشد (83).
محیط غنی، نورون زایی و آلزایمر
"محیط غنی مجموعهای پیچیده از محرکهای اجتماعی و دیداری است"(84). محیط غنی در مطالعات آزمایشگاهی به معنای قفسی بزرگتر، وجود اسباب بازیها، موشهای بیشتر و تعامل اجتماعی بین آنها، وجود نقالههای متحرک و محرکهای دیداری دیگر در مقایسه با شرایط عادی نگهداری حیوانات است (85). از قدیم این باور وجود داشته است که داشتن زندگیای "فعال"و چالش برانگیز میتواند از بیماریهای شناختی جلوگیری کند و عملکرد مغز را بهبود ببخشد (86-88). پژوهشهای فراوانی بر روی تاثیر محیط غنی بر روند بیماری آلزایمر و بهبود عملکردهای حافظهای انجام شده است. مطالعات نیز نشان داده اند موشهایی که در محیط غنی قرار داشتهاند، عملکرد بهتری در تستهای رفتاری نشان داده اند (90،89). هر چند برخی از مطالعات در موشهایی با بیماری آلزایمر پیشرفتهتر و شدیدتر، از تاثیر کم محیط غنی بر بهبود این بیماری گزارش دادهاند. این امر میتواند نشان دهندۀ تاثیر بیشتر محیط غنی بر بیمارهای خفیف و مراحل اولیه باشد (91،92). برای اثبات این فرضیه لازم است که مطالعات بیشتری با انواع غنی سازیهای متفاوت انجام بگیرد.
تاثیر مثبت محیط غنی فقط به مدلهای حیوانی محدود نیست. در مطالعهای که در سال 2015 توسط Then و همکاران انجام شد، نشان داده شد که افرادی که شغلهای قبلی آنها نیازمند مهارتهای زبانی بیشتر و ارتباطات بیشتر بوده است، در سنین سالمندی عملکرد بهتری در عملکردهای شناختی داشتهاند و سرعت زوال قوای شناختی در آنها کمتر است (93). همچنین در مطالعهای متاآنالیز که بیش از 70000 نمونه مورد بررسی قرار گرفته بودند، نشان داده شد که با هر سال افزایش در میزان تحصیلات، شانس ابتلا به دمانس 7 درصد کاهش مییابد (94). در مطالعهای دیگر نیز به صورت مستقل نشان داده شده است که در افرادی که به خصوص بیش از ده سال تحصیلات داشتهاند خطر ابتلا به آلزایمر کاهش یافته است (95). تحصیلات بیشتر میتواند به منزله چالشهای بیشتر و استفاده و تمرین بیشتر قوای شناختی در نظر گرفته شود. داشتن زندگیای چالش برانگیز و داشتن مشغولیتهای فراوان نه تنها خطر ابتلا به بیماریهای شناختی را کاهش میدهد، بلکه عملکرد روزانه این افراد را نیز بهبود میبخشد (96).
عملکرد بهتر مشاهده شده میتواند به علت تغییرات بیوشیمیایی مغز، افزایش سیناپس زایی، ترشح بیشتر فاکتورهای رشد، کم شدن انباشت پروتئین آمیلوئید، تنظیم التهابهای میکروگلیالی و افزایش نورون زایی باشد (1، 85، 90، 97). در سلسله مطالعاتی که انجام شده است، نشان داده شده که هرکدام از عوامل تشکیل دهنده محیط غنی، به جز دویدن و فعالیت داوطلبانه به تنهایی افزایش نورون زایی را باعث نمیشوند (34). محیط غنی با افزایش نورون زایی از طریق افزایش میزان زنده ماندن سلولهای دختری، و ورزش از طریق افزایش نورون زایی و تقسیم سلولی عمل میکند. این افزایش شانس زنده ماندن میتواند به دلیل افزایش تراکم خارهای دندریتی، بازآرایی و گسترش قشر مغز و افزایش ترشح نوروتروفینها باشد (97). با وجود اینکه مکانیسمهای دقیق سازوکار بهبود عملکرد شناختی به دنبال محیط غنی شناخته نشده است، مجموعه موارد ذکر شده میتوانند در این بهبود تاثیر گذار باشند. همچنین با انجام مطالعات بیشتر، مسیرهای جدیدتری میتوانند، پیشنهاد شوند.
با توجه به افزایش بار تحمیلی بیماریهای شناختی بر جامعه با افزایش امید به زندگی در کشورهای پیشرفته و در حال توسعه و تغییر الگوی بیماریها، سیاستهای بهداشت عمومی مرتبط با افزایش سطح تحصیلات میتواند از موثر ترین روشها برای کنترل و کاهش این بیماریها باشد (1). یکی از مکانیسمهای عمل محیط غنی افزایش نورون زایی است که با توجه به مشترک بودن آن با سلول درمانی، در صورت درمان توام میتواند تاثیر مضاعفی داشته باشد.
سلولهای بنیادی و آلزایمر
سلول درمانی و تزریق سلولهای بنیادی یکی از روشهای جدید برای درمان بیماریهای مربوط به سیستم عصبی مرکزی و بیماریهای دژنره کننده بافت مغز است (14, 22). این روش در مقابل روشهای دارویی معمول محدودیتهای کمتری دارد و آینده خوبی را در مطالعات انجام شده نشان میدهد (12-13).
بعد از مطالعات فراوانی که در زمینۀ سلول درمانی در بیماریهای تحلیل برنده نورونی بر روی مدلهای حیوانی انجام شد، کارآزمایی هایی برای سنجش امنیت و اثرات جانبی این درمان برای بیماریهایی از قبیل پارکینسون و اسکلروز جانبی آمیلوتروفیک (ALS[12]) طراحی و انجام شده است که توانستهاند امنیت و اثربخشی این نوع درمان را تایید کنند (16، 98-100). این مطالعات اثرات جانبی بلند مدت را در نظر ندارند و هنوز باید مراحلی را برای انتقال به بالین طی کنند. همچنین هنوز برای بیماری آلزایمر مطالعه انسانی انجام نشده است.
به دلیل قابلیتهای تقسیمی بالای سلولهای بنیادی جنینی، تزریق این سلولها با خطر سرطانی شدن و ایجاد تراتوما همراه است (101). گلیالها و نورونهای تمایز یافته نیز به دلیل فقدان قدرت تقسیم اثرات مثبت کمتری را نشان میدهند و قابلیت مهاجرت به قسمتهای آسیب دیده را ندارند. به همین دلیل سلولهای بنیادی جنینی باید ابتدا در محیط آزمایشگاهی(72،102،103) به سلولهای بنیادی عصبی و سلولهای پیش ساز عصبی تمایز بیابند و سپس تزریق شوند (12). سلولهای بنیادی عصبی، سلولهای بنیادی چند توانی هستند که قابلیت تمایز به نورونها، الیگودندروسیت و آستروسیت را دارند (104-106). سلولهای پیش ساز عصبی از تمایز این سلولها به دست میآیند و تک توان هستند (107). این سلولها به تعداد زیاد در ناحیه SVZ و شکنج دندانهای (DG) یافت میشوند. SVZ باقیماندهای از ناحیه نورواپیتلیوم زایای جنینی است که به عنوان لایهای با حفظ قابلیت تقسیمی فعال در دیواره جانبی بطنهای طرفی قرار دارد. سلولهای SVZ هر 12-28 روز یک بار تمام سلولهای خود را با تقسیم جدید میکنند. روزانه 30000 هزار سلول پیش ساز جدید در این ناحیه به وجود میآید و به پیاز بویایی میرود (108).
در ابتدا تصور بر این بود که تزریق سلولهای بنیادی در درمان آلزایمر برای جبران آسیبهای بیماری از طریق جایگزینی سلولهای از دست رفته است، اما مکانیسم عملکرد این سلولها و پیشرفتهای مشاهده شده بسیار پیچیده تر است. سلولهای تزریق شده میبایست ابتدا به محل آسیب مهاجرت کنند و سپس به سلول مورد نظر تمایز بیابند و با سلولهای حاضر ارتباطات و سیناپسهای لازم را برقرار کنند تا اثر خود را بتوانند داشته باشند (109).بهبود عملکرد در فعالیتهای مربوط به هیپوکامپ و تقویت حافظه به دنبال تزریق سلولهای بنیادی عصبی در مدلهای موشی مشاهده شده است (15, 101, 110-112). نکته قابل توجه در این مطالعات این است که بهبود عملکرد شناختی به دنبال تغییر در پاتولوژی و انباشت آمیلوئید بتا و یا پروتئین تاو نیست، بلکه به دنبال افزایش نورون زایی درون مغز، تنظیم عملکرد میکروگلیالی، تنظیم التهاب و افزایش تراکم سیناپسی است به نظر میرسد که این تغییرات عمدتا به علت افزایش ترشح نوروتروفینها و فاکتورهای رشد است و این فاکتورها نقش بزرگی در درمان این بیماریها را بازی میکنند (114،113،109،103،100،15).
افزایش نورون زایی میتواند همچنین به دلیل اثر تنظیم کننده التهاب عصبی احتمالی به وجود آمده باشد (115). همچنین جراحتی که به دلیل تزریق این سلولها به وجود میآید نیز میتواند به افزایش نورون زایی بیانجامد (116). به دنبال تزریق این سلولها، موشها همچنین عملکرد بهتری را در تستهای رفتاری نشان دادند که نشان دهنده کند شدن سیر بیماری آلزایمر و بهبود علائم آن است (12).
برای یافتن مناسب ترین نوع سلول جهت تزریق به بیماران، مطالعات پیش بالینی زیادی بر روی مدلهای حیوانی انجام گرفته است (جدول2).
[1]β-amyloid peptide
[3]familial Alzheimer's disease
[6]neural progenitor cell
[8]polysialylated nerve cell adhesion molecule
[10]senile
[11]presenile
[12] Amyotrophic lateral sclerosis
علاوه بر سلولهای بنیادی عصبی، سلولهای بنیادی مزانشیمی نیز در این مطالعات مورد بررسی قرار گرفته اند. تزریق این سلولها نیز با بهبود عملکرد شناختی، افزایش نورون زایی و افزایش سیناپس زایی همراه بوده است. نکته قابل توجه این است که برخلاف سلولهای بنیادی عصبی، سلولهای بنیادی مزانشیمی بر پاتولوژی این بیماری موثر بوده است و سطح آمیلوید بتا انباشتی را کاهش داده است (110, 121-123). علیرغم اینکه تزریق درون بطن جانبی این نوع سلول نتایج بسیار مثبتی را نشان داده است، جست و جو برای یافتن بهترین مکان برای تزریق این نوع سلولها ادامه دارد (124).
برای استفاده از سلول درمانی در بالین، لازم است که مطالعات نقشه پیشرفتی مشخص را طی کنند و 4 ویژگی را نشان دهند. اولین مساله مهم این است که ملزومات را برای این نوع درمان و خطرات احتمالی آن را در نظر بگیریم. سپس باید بهترین نوع سلول انتقالی برای هر بیماری را پیدا کنیم و در مطالعات آزمایشگاهی و حیوانی اثرات مثبت آن را نشان دهیم. همچنین لازم است تا مکانیسم زمینهای این اثرات مثبت را شناسایی کنیم تا بتوانیم در بالین بر نحوه پیشرفت آن نظارت داشته باشیم و با تغییراتی، این اثرات مثبت را به حداکثر برسانیم. همچنین باید در نظر داشته باشیم که حیوانات ممکن است در برخی از خصوصیتها نتوانند کاملا خصوصیتهای انسان را نشان دهند و ممکن است اثرات متفاوتی را در مدلهای انسانی شاهد باشیم (125).
به دلیل آسیب گسترده چند نوع مسیر نورونی در بیماری آلزایمر در مقایسه با پارکینسون، مطالعات بالینی این بیماری با چالشهای بیشتری رو به رو است. با نتایج مثبتی که سلولهای بنیادی مزانشیمی نشان داده اند، هنوز تصمیمی برای انتخاب نوع سلول اتخاذ نشده است. همچنین با کشف سلولهای بنیادی القایی چند توانی (IPSC[1])، این نوع سلولها نیز میتوانند به عنوان سلولهای انتخابی جهت تزریق انتخاب شوند و در مطالعات مورد بررسی قرار بگیرند. همچنین مدلهای حیوانی این بیماری با مدلهای انسانی تفاوت هایی دارد که میتواند نوع پاسخ بیماران را متفاوت کند. از جمله این تفاوتها فقدان مرگ و میر وسیع نورونی در مدلهای تراریختهای و غیر تراریختهای است. همچنین بدن بیمار ممکن است به سلولهای تزریقی واکنش ایمنی نشان دهد که با توسعه IPSCها و نظارت دقیق میتوانیم امید داشته باشیم که این مشکل را حل کنیم (6). برای شبیه سازی بهتر شرایط تزریق در برخی از مطالعات جدید تر از سلولهای بنیادی انسانی استفاده شده است (113).
نتیجه گیری
یکی از تغییراتی که در بیماری آلزایمر دیده میشود و میتواند به عنوان یک هدف درمانی قرار بگیرد، اختلالات نورون زایی است. برای درمان و اصلاح این اختلال میتوان از موارد زیادی اقدام کرد. یکی از اقدامات احتمالی درمانی دستکاری بیوشیمیایی در بعضی فاکتور ها، ملکولها و مسیرهای پیام دهی است. با توجه به آسانی نسبی و موثر بودن محیط غنی در مطالعات بالینی، در دستور قرار دادن این اقدامات نیز میتواند هم از طریق تنظیم نورون زایی و هم از طریق مکانیسمهای دیگر مفید باشد.
سلول درمانی و تزریق سلولهای بنیادی نیز از روشهای جدید و در حال پیشرفت برای درمان بیماریهای دژنره کننده است که در مطالعات پیش بالینی و بر روی مدلهای حیوانی نتایج امیدوار کنندهای را نشان داده است. چالش باقیمانده در راستای کاربرد بالینی این درمان، پیدا کردن بهترین نوع سلول برای تزریق، اثرات جانبی و طولانی مدت احتمالی این سلولها و واکنشهای ایمنی فرد دریافت کننده هستند. لازم است تا در مطالعات بیشتری از انواع مختلف سلولهای بنیادی به ویژه IPSCها و در محلهای گوناگون استفاده شود تا مطالعات انسانی گسترده تری را داشته باشیم.