Document Type : Research Paper
Authors
1 Assistant Professor of Psychiatry, Faculty of Medicine, Zahedan University of Medical Sciences, Zahedan, Iran
2 Assistant Professor, Department of Community Medicine, Faculty of Medicine, Zahedan University of Medical Sciences, Zahedan, Iran
3 MSc student of clinical psychology, Faculty of Medicine, Zahedan University of Medical Sciences, Zahedan, Iran.
Abstract
Keywords
مقدمه
امروزه اختلالات روانی و پیامدهای آسیبرسان فردی و اجتماعی آنها، بیشتر موردتوجه محققین پزشکی و صاحبنظران علوم رفتاری و جامعهشناسی قرارگرفته است. مطالعات نشان داده است که حداقل 7-10 میلیون نفر از جمعیت کشور ایران دچار یکی از انواع اختلالات روانی بوده و نیازمند خدمات بهداشت روان هستند (1). در پژوهشی دیگر نشان داده شده است که 20٪ جمعیت کشور ایران به یک اختلال روانی دچار هستند که در بین این اختلالات، میزان شیوع افسردگی و اضطراب بالاتر است. همچنین در ایران یکی از مشکلات بزرگ بیماران روانی انگ زدن به آنان است (2). از گذشته تا کنون بیماری روانی هم ردیف با جنون و دیوانگی بوده که در بین عوام باعث شرم و سرافکندگی یا ترس و وحشت بوده است، که نتیجه آن طرد شدن بیماران روانی از جامعه یا پناه بردن به جادو و سحر بجای یافتن راهکار مناسب درمانی و مراقبتهای پزشکی شده است. تصور عمومی در مورد روانپزشکی و روانپزشکان مملوء از کلیشهها و انگ میباشد و بیماران روانی نیز از این موضوع رنج میبرند (3). بررسیها نشان داده است که بیماران روانی بر این باورند که نسبت به دیگران از ارزش کمتری برخوردارند. اگر افرادی که تحت تشخیص بیماری روانی قرار میگیرند از خانوادههایشان آموخته باشند که شناخته شدن بهعنوان یک بیمار روانی، خود و یا اعضای خانواده را شرمنده میکند، تمایلی به استفاده از درمانهای روانپزشکی نشان نمیدهند. کوریگان[1] و پِن[2] دربارهی مبارزه، آموزش و برقراری ارتباط بهعنوان سه رویکرد عملی شاید بتواند باعث کاهش انگ خوردن بیماران روانی شود توضیح میدهد. آنها به افرادی که در ارتباط با بیماران روانی بودند تأکید کردند از ارائهی گزارشهای غیرواقعی و نامشخص دربارهی وضعیتهای روانی بپرهیزند و به افراد جامعه آموزش دادند تا به اعتقادات و نگرشهای منفی خود در مورد بیماریهای روانی پایان بخشند. با وجود این تلاشها در جهت کاهش نگرش منفی به بیماران روانی، نگرش مثبتی در جامعه ایجاد نشد. انگ زدن زمانی کم خواهد شد که جامعه با بیماران روانی که عملکرد شغلی مناسبی دارند با در همسایگی آنها زندگی میکنند بیشتر در ارتباط باشند. نامگذاری انگ بهعنوان بیعدالتی اجتماعی، نهتنها درک بهتری از مفهوم آن به ما میدهد بلکه میتواند راهحلی جهت حذف این موضوع نیز باشد (4). انگ[3] درواقع به نشان یا داغی میگویند که بر روی بردگان یونانی میزدند و به این شکل آنها را از مردم آزاد متمایز میساختند گری[4]، 2002. گافمن[5] 1963انگ را خصوصیتی به شدت بیاعتبار ساز معرفی کرد. اسکمبلر[6] 1998 نیز انگ را به دودستهی احساسی (به خود انگ زدن) و قراردادی (تبعیضی) تقسیم نمود. به خود انگ زدن باعث کاهش اعتمادبهنفس میشود (5). انگ خوردن در خانوادهی بیمارانی که مشکلات روانی دارند عاملی مهم و استرسزا میباشد و بالقوه میتواند بر روابط اقوام با همدیگر و با سایرین اثر مخربی بگذارد. به نظر وال[7] و هارمن[8] بیشترین آثار ناشی از انگ زدن به خانوادهها، کم شدن میزان اعتمادبهنفس و ایجاد اختلال در روابط بین خانوادهها است (5). علیرغم پیشرفتهای علمی هنوز نگرش جامعه به خدمات روانپزشکی منفی است (6). تعداد زیادی از بیماران مبتلابه اختلالاتی روانی مانند افسردگی اساسی، مانیا و اسکیزوفرنیا هرگز بهصورت داوطلبانه برای دریافت خدمات درمانی به مراکز بهداشتی- درمانی مراجعه نمیکنند یا در صورت مراجعه، داروهای تجویزشده را مصرف نمیکنند (7). باوجود پیشرفت در خدمات بهداشت روان و درمانهای روانپزشکی در طی 50 سال اخیر، هنوز همطیف وسیعی از افراد به بهرهگیری از این خدمات تمایلی ندارند چون استفاده از این خدمات را نوعی انگ میدانند (8). پزشکان باید اطلاعات کافی در مورد اساس، تشخیص و درمان این بیماری را به همان خوبی که به مراقبین و همراهان بیمار میدهند به خود بیمار نیز بدهند تا از مشکلات محتمل انگ خوردن جلوگیری شود (8). درمان بیماریهای روانی نیز انگ خوردن خاص خود را دارد، تحقیقات نشان داده است اکثر بالغین بر این باورند که درمانهای روانپزشکی مؤثر واقع نمیشود (9). در طول تاریخ درمانهای روانپزشکی همواره جدال آمیز بوده است.از روزهایی که از کمای انسولینی استفاده میکردند تا امروز که از داروهای مدرن برای درمان بیماریهای روانی استفاده میکنند (10). تقریباً از هر چهار نفر آمریکایی یک نفر معتقد است که درمانهای روانپزشکی برای بدن مضر هستند و همینطور تقریباً از هر 3 نفر یک نفر معتقد است که این داروها در فعالیتهای روزمرهی افراد تداخل ایجاد میکند (11). خانوادههای بیماران روانی دلیل عمده عدم همکاری بیماران روانی در درمان را کاهش میزان اعتمادبهنفس و شرم و خجالت میدانند. بررسیها ارتباط معناداری را بین شرم و اجتناب از درمان نشان دادهاند که نهتنها باعث شرمندگی خود بیمار از بیان تجربیات شخصی میشدند بلکه شرمندگی خانواده از داشتن بیمار روانی را نیز به دنبال داشتند. افرادی که تحت تشخیص روانپزشکی قرار میگیرند، اگر از خانوادههایشان اینطور آموخته باشند که شناخته شدن بهعنوان یک بیمار روانی، خود و یا خانوادههایشان را شرمنده میکند، تمایلی به استفاده از خدمات درمانی نشان نمیدهند (4). ریشههای اساسی انگ متعدد بوده ولی رفتار افراد جامعه نقش بسزایی دارد. عامل اصلی تعیینکنندهی رفتار، هدف شخص است که بر اساس دو عامل شکل میگیرد که شامل عامل شخصی و عامل بازتاب اجتماعی است.عامل فردی مربوط به ویژگیهای شخصی فرد است و به ارزشیابی مثبت یا منفی از انجام رفتار برمیگردد که همان نگرش فرد نسبت به رفتار است و ممکن است آحاد مردم نسبت به یک مسئله نگرش متفاوتی داشته باشند. بنابراین نخستین عاملی که بر روی هدف و قصد اثر دارد نگرش نسبت به رفتار است (12). عامل بازتاب اجتماعی که به هنجارهای انتزاعی معروف است بیانگر آن است که افراد تحت تأثیر اشخاص مختلفی در جامعه مانند اعضای خانواده، فامیل، اساتید، رهبران مذهبی و سیاسی و غیره قرارگرفته و در اثر نفوذ این افراد آنها یا رفتاری را انجام میدهند یا از انجام آن رفتار خودداری میکنند (13). انگ زدایی از بیماران روانی بهطور اعم و درمانهای روانپزشکی بهطور اخص، تا حدود زیادی مربوط به نگرش افراد جامعه و بیماران به مجریان خدمات روان پزشکی و روانشناسی است که دراینبین نقش پزشکان عمومی بهعنوان خط مقدم در سیستم ارجاع بیماران نقشی مؤثر بوده و نگرش آنها به روانپزشکی در شکلگیری دیدگاهی صحیح در برخورد با مراجعین اهمیت به سزایی دارد. آموزش روانپزشکی، دورهای دوماهه است که فرصتی مناسب برای ارائه و معرفی چنین دیدگاههایی میباشد.بررسی عوامل مؤثر در راستای آموزش روانپزشکی میتواند باعث پیشرفت و ارتقاء نگرشها نسبت به قبل شود (7). مواجههی مستقیم با بیماران و پسازآن آموزش تئوریک مستقیم مهمترین عامل در تغییر دیدگاه دانشجویان به بیماریهای روانی بوده است (5). بهعنوانمثال در مورد بیماری افسردگی حتی آموزشی مختصر نیز میتواند روی نگرش، دانش و عملکرد پزشکان غیر روانپزشک اثری مثبت بگذارد (14). با توجه به اینکه اکثر بیماران دچار اختلالات روانی به دلایل گوناگون که ذکر شد بجای مراجعه مستقیم به روانپزشکان یا روانشناسان،به پزشکان سایر رشتههای غیر روانپزشکی مراجعه میکنند، هدف این پژوهش ارزیابی نگرش پزشکان غیر روانپزشک به درمانهای دارویی روانپزشکی و اطلاع از میزان آگاهی و رفتار آنها در برخورد با بیماران روانی بوده است. دانستن اینکه پزشکان نسبت به داروهای روانپزشکی چگونه نگرشی دارند بسیار حائز اهمیت است. همانطور که قبلاً اشاره شد نگرش به بیماریهای روانی و استفاده از درمانهای روانپزشکی و ارجاع به روانپزشک در جوامع مختلف منفی است و بهنوعی انگ محسوب میشود. هدف از انجام این مطالعه بررسی نگرش پزشکان این بار نه به بیماران روانی، بلکه نسبت به درمانهای روانپزشکی میباشد. این نگرش از اهمیت بسزایی برخورداراست چراکه در نوع مداخلهی درمانی پزشکان، سیستم ارجاع و روش درمانی بسیار مؤثر است. در صورت وجود نگرش منفی نامتناسب پزشکان به درمانهای دارویی روانپزشکی و با توجه به شیوع بالای این بیماریها در جامعه، میتوان با ارائه راهکارهای مناسب نگرشی واقعبینانه نسبت به این امر تبیین نمود.
روش کار
این مطالعه از نوع مقطعی و توصیفی - تحلیلی بوده، که کلیهی پزشکان متخصص بالینی غیر روانپزشک در بخشهای خصوصی و دولتی در شهر زاهدان، در سال1396 را شامل میشده است. بدیهی بود افرادی که تمایل به همکاری در این پژوهش نداشتند وارد مطالعه نشدند. حجم نمونه بهصورت سرشماری و شامل کلیه پزشکان متخصص بالینی غیر روانپزشک شهر زاهدان دردو زیرگروه داخلی و جراحی مشتمل بر 100 نفر بودهاند. این مطالعه با استفاده از پرسشنامهی محقق ساخته، ارزیابی آگاهی، نگرش و عملکرد پزشکان در مورد درمانهای دارویی روانپزشکی انجام گرفت. روایی پرسشنامه با نظر متخصصین روانپزشک و روان شناسان مورد تأیید قرار گرفت. برای ارزیابی پایایی پرسشنامه،مطالعهی پایلوت انجام گرفت به صورتی که پرسشنامهی محقق ساخته ابتدا بین 10 نفر از پزشکان متخصص غیر روانپزشک توزیع شد و نتایج جمع آوری گردید. یک هفته بعد نیز دوباره به همان پزشکان توزیع و نتایج بهدستآمده مورد ارزیابی قرار گرفت، ضریب همبستگی نتایج در دو مرحله 95% بوده است. پرسشنامه مذکور شامل اطلاعات دموگرافیک پزشکان چون سن، رشتهی تخصصی، مدتزمان اخذ مدرک تخصص، عضویت در هیئتعلمی، جنسیت و سؤالاتی که جهت تعیین نوع نگرش پزشکان متخصص غیر روانپزشک به درمانهای دارویی روانپزشکی میباشد. روش انجام مطالعه با مراجعه به محل کار متخصصین بالینی غیر روانپزشک و ارائهی پرسشنامهی مذکور و اخذ اطلاعات انجام گردید. در تحلیل نهایی به دلیل تنوع نامتقارن در تعداد متخصصین در هر رشتهی تخصصی کلینیکی برای ایجاد توزیع نرمال پزشکان متخصص غیر روانپزشک کلینیکال را به دو گروه جراحی شامل رشتههای (جراحی عمومی، ارتوپدی، اورولوژی، بیهوشی، زنان، چشم، گوش و حلق و بینی و طب اورژانس) و گروه داخلی شامل رشتههای (داخلی و زیرگروههای آن نورولوژی، عفونی، پوست و اطفال) تقسیم گردید. تلاش شد در هر گروه از نظر جنسیت 40 نفر زن و 60 نفر مرد و از بین مردان وزنان نیز درهر گروه نصف موارد عضو هیئتعلمی و نصف دیگر فاقد عضویت، انتخاب شوند. پرسشنامه شامل سه بخش آگاهی، عملکرد و نگرش میباشد. هر یک از سؤالات شامل پنج جواب (کاملاً موافقم با نمرهی 5، تا حدودی موافقم با نمرهی 4، نظری ندارم با نمرهی 3، تا حدودی مخالفم با نمرهی 2، کاملاً مخالفم با نمرهی 1) بوده است. در بخش نگرش درمجموع 7 سؤال یا به عبارتی 35 امتیاز وجود دارد. نگرش منفی به امتیاز کمتر از 14، نگرش خنثی به امتیاز بین 15 و 24 نگرش مثبت به امتیازهای بالاتر از 25 اطلاق میشود. در بخش آگاهی درمجموع 11 سؤال یا به عبارتی 55 امتیاز وجود دارد. آگاهی ضعیف به نمرههای کمتر از 24، آگاهی متوسط به نمرههای 25 تا 39، و آگاهی خوب به نمرههای بالاتر از 40 اطلاق میشود. در بخش عملکرد درمجموع 6 سؤال یا به عبارتی 30 امتیاز وجود دارد. عملکرد ضعیف به امتیازهای کمتر از 11 عملکرد متوسط به امتیازهای 12 تا 23، و عملکرد خوب به امتیازهای بالای 24 اطلاق میشود. برای تجزیهوتحلیل آماری اطلاعات گردآوریشده از آزمون کای دو (X2) و همینطور از آزمون T (در صورت لزوم من ویتنی) و آزمون همبستگی اسپیرمن با استفاده از نسخه 21 spss انجام شد (سطح معنیداری آزمونهای آماری 05/0 در نظر گرفته شد).
نتایج
تعداد افراد مورد مطالعه در این پژوهش 100 نفر بودند. میانگین سنی 41 سال بوده و به علت توزیع جنسیتی نامتقارن پزشکان در سطح شهر زاهدان 60 نفر مرد و 40 نفر زن بودند. همچنین از نظر رشته تخصص بالینی 50 نفر از گروههای جراحی و 50 نفر از گروههای داخلی بودند. حداقل مدتزمان اخذ مدرک 1 سال و حداکثر 27 سال بودند. تعداد 51 نفر عضو هیئتعلمی دانشگاه بوده و 49 نفر فاقد عضویت هیئتعلمی در دانشگاه بودند.
[1] Corrigan
[2] Pen
[3] Stigma
[4] Gary
[5] Goffman
[6] Scambler
[7] whal
[8] Harman
بررسی رابطه میان جنسیت پزشکان متخصص غیر روانپزشک و نوع نگرش آنها نسبت به درمانهای دارویی روانپزشکی مطابق جدول شماره 2 نشان داد که ، بر اساس آزمون t مستقل، تفاوت آماری معنیداری ازنظر آگاهی در 2 گروه مرد (95/0=p) و زن (95/0=p) وجود ندارد.همچنین تفاوت آماری معنیداری ازنظر نگرش در 2 گروه مرد (1=p) و زن (1=p) و ازنظر عملکرد در 2 گروه مرد (2/0=P) و زن (18/0=p) مشاهده نشد.
تجزیهوتحلیل آماری دادهها جهت تعیین رابطه میان نوع رشتهی تخصصی پزشکان متخصص غیر روانپزشک و نوع نگرش، آگاهی و عملکرد آنها به درمانهای دارویی روانپزشکی نشان داد که بر اساس آزمون T مستقل تفاوت آماری معنیداری ازنظر نمرهی آگاهی (54/0=p)، نمرهی نگرش (58/0=p) و نمرهی عملکرد (40/0=p) در 2 گروه رشتهی تخصصی جراحی و داخلی وجود ندارد (جدول 3).
تعیین ارتباط میان عضویت در هیئتعلمی، با نوع آگاهی، نگرش و عملکرد پزشکان متخصص غیر روانپزشک نسبت به درمانهای دارویی روانپزشکی نشان داد بر اساس آزمون t مستقل میزان آگاهی در بین اعضای هیئتعلمی بهطور معنیداری نسبت به پزشکانی که فاقد عضویت هیئتعلمی بالاتر است (05/0= p ). درحالیکه تفاوت آماری معنیداری میان نمرهی نگرش با عضویت در هیئتعلمی (52/0= p ) و اعضای غیر هیئتعلمی (52/0= p ) وجود نداشت. همچنین بر اساس آزمون t مستقل تفاوت آماری معنیداری میان نمرهی عملکرد با عضویت در هیئتعلمی (9/0= p ) و اعضای غیر هیئتعلمی (9/0= p ) وجود نداشت. (جدول 4).
در ارزیابی ارتباط میان سن و نوع نگرش، آگاهی و عملکرد پزشکان متخصص غیر روانپزشک نسبت به درمانهای دارویی روانپزشکی بر اساس آزمون همبستگی پیرسون ارتباط آماری معنیداری بین سن و نمرهی آگاهی (69/0=p)، عملکرد (40/0=p) و نگرش (32/0=p) در افراد موردمطالعهی مشاهده نشد. در تعیین ارتباط میان طول مدت اخذ مدرک، با سطح آگاهی، نگرش و عملکرد پزشکان متخصص غیر روانپزشک نسبت به درمانهای دارویی روانپزشک، بر اساس آزمون همبستگی پیرسون ارتباط آماری معنیداری بین مدتزمان اخذ مدرک تخصص و نمرهی آگاهی (72/0=p)، نمرهی نگرش (44/0=p) و نمرهی عملکرد (20/0=p) در افراد موردمطالعه مشاهده نشد.
بحث
تجزیه و تحلیل آماری نتایج پژوهش نشان داد که پزشکان شرکتکننده در این مطالعه از سطح آگاهی،نگرش و عملکرد خوبی نسبت به درمانهای روانپزشکی برخوردار بودند. در مطالعهی گالداک[1] و همکارانش در 2014 در کشور فرانسه که میزان آگاهی و عملکرد پزشکان عمومی را نسبت به تشخیص و درمان بیماری اسکیزوفرنی زودرس تحت بررسی قرار داده بودند متوجه سطح آگاهی پایین و عملکرد نامناسب پزشکان عمومی در این زمینه شدند (15). شاید دلیل تفاوت در نتایج، متفاوت بودن جامعهی موردمطالعه باشد بهطوریکه جامعهی موردمطالعهی آنها را پزشکان عمومی تشکیل میدادند درحالیکه تمرکز این مطالعه بر آگاهی، نگرش و عملکرد پزشکان متخصص غیر روانپزشک بوده است. از سوی دیگر موضوع موردمطالعهی آنها صرفاً بر آگاهی پزشکان در زمینهی درمان اسکیزوفرنی بوده است ولی در این مطالعه بر آگاهی پزشکان در زمینهی کلیهی درمانهای دارویی روانپزشکی تمرکز شده بود. البته در این مطالعه با توجه به اینکه شرکتکنندگان پزشکان متخصص بودهاند انتظار هم میرفت که با توجه به سطح تحصیلات بالاتر دانشگاهی و تخصصی از وضعیت بهتری برخوردار باشند. همچنین در مطالعهی لیو 2008 [2]در تایوان نگرش و عملکرد 524 پزشک غیر روانپزشک نسبت به درمان افسردگی موردمطالعه قرار گرفت که ضمن معرفی افسردگی بهعنوان مشکل سلامت عمده مشخص شد که اکثر پزشکان متخصص از آگاهی مناسبی در درمان افسردگی برخوردار نبودهاند و این درحالیکه بود که پزشکان خانواده ازنظر آگاهی وضعیت بهتری داشتند (16). شاید یکی از دلایل تفاوت نتایج بهدستآمده این مطالعه، حجم نمونهی بیشتر در مطالعهی آنها بوده است و اینکه پزشکان خانواده را نیز شامل میشده است البته تفاوت دیگری که مطالعهی لیو با این مطالعه داشت صرفاً تمرکز بر درمان افسردگی بوده است.
در مطالعهی هِدِنرود[3] و همکارانش در 2013 در دانشگاه گوتنبرگ آلمان نگرش پزشکان عمومی و پزشکان متخصص داخلی نسبت به تجویز داروهای روانپزشکی به بیماران بررسیشده بود که در مطالعهی آنها نشان داده شد که پزشکان عمومی و پزشکان داخلی درمجموع سطح آگاهی خوبی نسبت به درمانهای دارویی روانپزشکی داشتند (17). شاید نتایج بهدستآمده در مطالعهی هِدِنرود از این حیث مشابه این مطالعه باشد که صرفاً در زمینهی تجویز دارو برای بیماران روانی پرسیده شده بود. رابطه میان نوع رشتهی تخصصی و تأثیر آن برنگرش، آگاهی و عملکرد پزشکان متخصص غیر روانپزشک نسبت به درمانهای دارویی روانپزشکی در پژوهش حاضر نشان داد که بین دو گروه متخصصان داخلی و جراحی ازنظر آگاهی، نگرش و عملکرد فرق چندانی وجود ندارد. در مطالعهی استیون کوهِن[4] در 1982 روی نگرش پزشکان غیر روانپزشک نسبت به مشاورههای روانپزشکی که روی 200 نفر از اتندهای غیر روانپزشک و پزشکان عمومی در یک بیمارستان آموزشی انجام گرفت نشان داده شد که جراحان کمترین سطح آگاهی را نسبت به مسائل روانپزشکی داشتند (18). شاید دلیل این تفاوت حجم نمونهی بالاتر آنها یا عدم همکاری بعضی پزشکان برای مشارکت در این مطالعه بوده باشد. بررسی ارتباط میان عضویت در هیئتعلمی و یا عدم عضویت در هیئتعلمی دانشگاه بر نگرش، آگاهی و عملکرد پزشکان متخصص غیر روانپزشک نشان داده که پزشکان متخصص عضو هیئتعلمی ازنظر آگاهی در سطح بالاتری نسبت به پزشکان غیر عضو هیئتعلمی، قرار داشتند. چنین انتظار نیز میرفت که اعضای هیئتعلمی به دلیل اینکه مطالعهی مداوم دارند و مسئولیت آموزش بالینی را به عهده داشته و دارای بورد تخصصی میباشند و به جدیدترین مقالات دسترسی دارند و در سرویسهای داخل بیمارستانی دسترسی به بخش روانپزشکی و مشاورهها نیز بیشتر بوده، از سطح آگاهی بالاتری برخوردار باشند که در نتایج مطالعه این امر اثبات شد.
نتیجهگیری
مطالعه و تحقیق در زمینه عوامل مؤثر بر انگ شماری اختلالات روانی و یافتن راهکارهای مناسب جهت انگ زدایی، از ضروریات کمک به تأمین سلامت روانی جامعه است، در مطالعه حاضر رابطهی معنیداری بین سطح عملکردی و نوع نگرش پزشکان متخصص غیر روانپزشک نسبت به درمانهای دارویی روانپزشکی و متغیرهایی چون سن، جنس، رشتهی تخصصی، مدتزمان اخذ مدرک تحصیلی و عضویت در هیئتعلمی مشاهده نشد. این در حالی است که سطح آگاهی پزشکان متخصص غیر روانپزشک که از اعضاء هیئتعلمی بودهاند بهطور معنیداری بالاتر از پزشکان متخصص غیر هیئتعلمی بوده است. درمجموع پزشکان متخصص غیر روانپزشک از سطح آگاهی و عملکرد و نگرش خوبی برخوردار بودند. به نظر میرسد لزوم گسترش برنامههای بازآموزی در زمینهی اختلالات روانی و درمانهای روانپزشکی برای سایر پزشکان متخصص بلاخص غیر هیئتعلمی دانشگاه بیشتر موردتوجه قرارگرفته و برنامهریزی مناسبی صورت گیرد.
تشکر و قدردانی
از تمام کسانی که در انجام این کار پژوهشی یاری رسانند سپاسگزاری میشود.