The effect of physical activity on functional fitness and quality of life in people with Parkinson's disease

Document Type : Research Paper

Authors

1 Associate Professor/ Department of Physical Education and Sport Sciences, Arak University, Arak, Iran

2 Assistant professor/ Department of Physical Education and Sport Sciences, Arak University, Arak, Iran.

3 Associate Professor/ Department of Neurology, Tehran University, Tehran, Iran

4 M.A in Physical Education and sport Sciences/ Arak University, Arak, Iran

Abstract

Introduction: Parkinson disease is the second most common neurodegenerative disease among the aging population. Theaim of this study was to determine if 10-weeks of functional exercise training would result in improvements in functional fitness and quality of life of people with Parkinson's disease.
Subjects and Methods: Research methodology was experimental with pre-test, post-test and control group. A total of 20 men and 20 women with mild to moderate idiopathic PD, aged 55-75 were randomly divided into control and experimental groups. Before the training period the level and severity of disease, mental state, functional fitness and quality of life in all patients were assessed respectively by using UPDRS and H&Y, MMSE , FFT and PDQL questionnaire. Research data were analyzed by descriptive statistics and inferential (MANOVA, ANOVA, T-test). All operations and statistical analysis at significant level (P≤0.05) were performed using SPSS software version 18.
Results: The results showed that there was no significant difference between patients in functional fitness (P=0.99) and Quality of Life (P=0.87) in pretest. While in the experimental group the pretest and posttest scores on functional fitness (P=0.00) and quality of Life (P=0.01) were significantly different.
Conclusion: These findings suggested the role of functional training in improving functional fitness and quality of life in patients with Parkinson disease. It would effects positively on individual's independence to perform daily living tasks and having a better life.

Keywords


مقدمه

همه ما برای انجام تکالیف روزانه، دارای توانایی تولید حرکاتی هستیم که به طور مداوم برای تعامل با محیط اطراف حیاتی است (1). فعالیت­های زندگی روزانه (ADL)1 نیازمند مهارتهای پایه­ای است که برای انجام کارهایی از قبیل لباس پوشیدن، غذا خوردن و رعایت بهداشت و نظافت شخصی لازم است (2). در حالیکه اجرای این حرکات بسیار ساده به نظر می­رسد، در واقع برای رسیدن به نتیجه مطلوب، نیازمند یکپارچه سازی اطلاعات بسیار پیچیده­ای است (1). این توانایی­های به ظاهر ساده که تحت عنوان آمادگی کارکردی (FF)2 از آن یاد می­شود بر قابلیت انجام مستقلانه فعالیتهای روزانه دلالت دارد که در زندگی انفرادی هر شخصی لازم است. با این وجود، سبک زندگی بدون تحرک در بیماران و افراد مسن، منجر به ضعف عضلانی و بروز مشکلاتی در انجام این گونه فعالیتها می­گردد (3). با توجه به سازمان سرشماری و افزایش جمعیت فنلاند، نسبت افراد مسن در دهه­های آینده به طور چشمگیری رو به افزایش است و عموماً افزایش سن با اختلالات کارکرد جسمانی، وابستگی و بروز بیماری ها همراه است (4). همچنان که لانگ و لوزانو3 (1998) خاطر نشان کردند "سن مهمترین عامل خطر ساز در بروز بیماری ها است و با افزایش سن جمعیت، شیوع بیماری ها به طور پیوسته در آینده افزایش خواهد یافت" (5).

بیماری پارکینسون(PD) 4 یکی از بیماری­های مخرب سیستم عصبی مرکزی است که بعد از آلزهایمر دومین بیماری رایج تخریب کننده  عصبی در سالمندان محسوب می­شود و به موجب آن توانایی­های عملکردی و حرکتی افراد به شدت کاهش می­یابد (7،6). با افزایش سن و طول عمر، احتمال ابتلا به PD افزایش می­یابد، طوری که این بیماری تقریباً حدود 8/1% از افراد بالای 65 سال را فرا می­گیرد (8). اگرچه میانگین سنی ابتلا به آن 60 سال است، اما بررسی­ها نشان می­دهند که بین 5% تا 10% جمعیت مبتلایان به پارکینسون، این بیماری را قبل از 40 سالگی تجربه می­کنند (9).

یافته­های حاصل از مطالعات انجام شده درباره بیماری های مغز و اعصاب، مثل بیماری پارکینسون، نشان می­دهد که به طور گسترده در اکثر این بیماری ها، کارکرد عقده­های قاعده­ای در مغز با مشکل مواجه می­شود. عقده­های قاعده­ای یک شبکه هسته­ای مهم برای کارکرد حرکتی هستند که در برنامه ریزی و اجرای حرکات نقش دارند (10). بیماری پارکینسون به دلیل تحلیل پیش­ رونده سلولهای دوپامینرژیک (مولد دوپامین) جسم سیاه5 در عقده­های قاعده­ای6 مغز  به وجود می­آید (11). جسم سیاه منطقه­ای در مغز است که حرکات را تعدیل و منظم می­کند. زمانی که سلولهای جسم سیاه می­میرند و سطح دوپامین در جسم مخطط 7 و دیگر بخشهای مغز کاهش می­یابد، پیغام­هایی که به طور طبیعی توسط این روند عصبی شیمیایی تقویت می­شدند، دیگر منتقل نشده و به عنوان یک نتیجه، ارتباطی نامساعد بین مغز و سیستم اعصاب مرکزی که کنترل کننده عضلات بدن است بوجود می­آید که این امر نهایتاً منجر به بروز اختلالات حرکتی مشخصی از جمله ناپایداری وضعیتی8، کندی حرکت9، لرزش در حال استراحت10، سفتی و سختی حرکات بدن11 می­شود که در این میان لرزش عموماً جزء ابتدایی ترین علائمی است که بیماران در اولین مراجعه به پزشک گزارش می­کنند (12-14). بنابراین می­توان انتظار داشت که به عنوان یک نتیجه از تداخل بیماری پارکینسون، فقر حرکتی و سالمندی، این بیماران به مسیر نزولی از نبود تحرک وارد می­شوند که به تدریج و نهایتاً باعث افزایش ناتوانی و کاهش کیفیت زندگی آنها می­شود (15).

مطالعات بسیاری گویای آن است که تمرین جسمانی از تحلیل رفتن بدن و ضعیف شدن عضلات جلوگیری کرده و از این طریق میزان مرگ و میر ناشی از بیماری را کاهش می­دهد. علاوه بر این، افزایش دامنه حرکتی، افزایش قدرت و همچنین بهبود کیفیت زندگی بیماران به وسیله انجام تمرینات ورزشی در اکثر مطالعات انجام گرفته ثابت شده است (16). شواهد به دست آمده همچنین بیان می­کند که تمرینات ایروبیک و راه رفتن روی تردمیل ممکن است کیفیت زندگی را بهبود بخشیده، شدت بیماری را در نتیجه کاهش نمره  UPDRS-III (معاینه حرکتی)، کاهش داده و ظرفیت هوازی را افزایش دهد (17). اسکاندالیس و همکاران1 (2001) دریافتند که بیماران پارکینسون می­توانند همانند افراد سالم در دامنه سنی مشابه، با استفاده از یک برنامه تمرینی مقاومتی، قدرت عضلانی خود را افزایش داده و طول، سرعت گام و وضعیت قامتی خود را نیز بهبود ببخشند (18). ویلیانی و همکاران2 در سال 1999 در تحقیق خود اثر مثبت تمرینات حرکت درمانی را بر کیفیت زندگی و برخی جنبه­های عملکرد روزانه گزارش کرده­اند (19). همچنین باتیل و همکاران3 (2000) اثر تمرینات ورزشی بر کیفیت زندگی بیماران پارکینسون را مورد بررسی قرار داده و نشان دادند که هشت هفته انجام تمرینات پیاده روی اسکاندیناوی4 (پیاده روی با استفاده از چوب­هایی شبیه به چوب­های اسکی صحرانوردی با حفظ تکنیک خاص) موجب عدم وابستگی کارکردی و افزایش کیفیت زندگی بیماران پارکینسون می­گردد (20). همچنین رودریگز و همکاران5 (2006) اثر مثبت یک برنامه تمرینی مرکب از تمرینات هوازی، مقاومتی و کششی را بر شاخص­های جسمانی، عاطفی و اجتماعی کیفیت زندگی بیماران پارکینسونی گزارش کرده­اند (21). کیوس و همکاران6 در سال 2007 نشان دادند که تمرین های کششی و مقاومتی اثر مثبتی بر عملکرد روزانه، توان عضلانی و توسعه و بهبود دامنه حرکتی بیماران مبتلا به پارکینسون دارد (22).

روی هم رفته شواهد قابل توجه و رو به رشدی وجود دارد که تحرک بدنی و فعالیت ورزشی نقش مهمی در درک یک فرد از کیفیت زندگی­اش بازی می­کند(23). طبق بررسی­های مروری دانشکده پزشکی ورزشی آمریکا (ACSM)7 ورزش و سبک زندگی فعال، جهت بهبود تحرک و مشارکت مثبت و پیشگیری از بیماری های مختلف در افراد مسن، بسیار مهم شناخته شده­اند (24). به گفته سایرتو و همکاران8 (2008) فعالیت بدنی9 یک عامل مهم برای بهبود ظرفیت کارکردی10 در افراد سالمند است (25).

به طور کلی در طی پنج سال گذشته، بسیاری از متخصصان آمادگی کارکردی، برنامه­های آمادگی کارکردی را به عنوان راهی برای افراد مسن جهت حفظ فعالیت و استقلال متناسب با سنشان، ارتقاء داده­اند. اگرچه بسیاری معتقدند که این برنامه­ها موثر است اما  تحقیقات علمی بسیار کمی برای اثبات آن انجام شده است (3). بنابراین با توجه به مشکلات و محدودیت­های عمده این بیماران در توانایی کارکردی و با توجه به مطالعات محدود در این حوزه و چالش های موجود، سؤال اساسی این پژوهش آن است که آیا می­توان از طریق فعالیت­های کارکردی، سطح آمادگی کارکردی و کیفیت زندگی را در زنان و مردان مبتلا به پارکینسون افزایش داد؟

روش کار

روش مطالعه حاضر، نیمه تجربی از نوع کاربردی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل می­باشد. این مطالعه در سال 1392 انجام شد. از میان کلیه بیماران پارکینسون مراجعه کننده به کلینیک بیماری های مغز و اعصاب سالمندان یادمان و بخش مغز و اعصاب بیمارستان توس، روش نمونه­گیری ابتدا به صورت هدفمند انجام شد؛ در ابتدا با توجه به پرونده پزشکی بیماران و طبق تشخیص متخصص نورولوژیست، بیماران مبتلا به پارکینسون ایدیوپاتیک انتخاب و از بین آنها افرادی که دارای سطح شدیدی از بیماری (5/4H&Y=)، مشکلات آرتروز و ارتوپدیک شدید، بیماری های حاد قلبی، نواسانات شدید فشار خون و وضعیت ذهنی نامناسب (24MMSE <) بودند، از تحقیق حذف شدند. سپس از میان تمام بیماران واجد شرایط در این پژوهش، تعداد 40 بیمار مبتلا به پارکینسون ایدیوپاتیک (20 زن و 20 مرد) در دامنه سنی 55-75 سال و با سطح بیماری خفیف تا متوسط از مقیاس H&Y که از شرکت در این پژوهش رضایت کامل داشتند، به صورت در دسترس انتخاب شده و به طور تصادفی در چهار گروه، زنان گروه کنترل (10 نفر، به ترتیب با میانگین سنی 29/5 ± 60/65 و میانگین سطح بیماری 94/0 ± 30/2) و زنان گروه آزمایش (10 نفر با میانگین سنی 69/6 ± 90/64 و میانگین سطح بیماری 69/0 ± 40/2)، مردان گروه کنترل (10 نفر با میانگین سن 78/6 ± 40/67 و میانگین سطح بیماری 42/0 ± 80/2) و مردان گروه آزمایش (10 نفر با میانگین سنی 21/8 ± 70/66 و میانگین سطح بیماری 52/0 ± 50/2) قرار گرفتند (جدول1،2). شیوه اجرای کلاسها، نحوه تمرینات و تعداد کل جلسات، توسط محقق برای آزمودنی­های گروه آزمون شرح داده شد. پس از ارائه توضیحاتی در مورد مزایا و خطرهای نادر احتمالی ناشی از فعالیت ورزشی واخذ رضایت نامه آگاهانه از افراد، این پژوهش به تصویب و تأیید نظر کمیته اخلاق پژوهش دانشگاه علوم پزشکی تهران رسید و پس از دریافت گواهی اخلاق به شماره 1200/130/ص/92 از دانشگاه خدمات درمانی و علوم پزشکی دانشگاه تهران، پیش آزمون برای هر یک از افراد اجرا شد. سطح و شدت بیماری، وضعیت ذهنی، سطح آمادگی کارکردی، قد، وزن، سطح کیفیت زندگی آزمودنی­ها به ترتیب به وسیله مقیاس UPDRS1 و H&Y2، آزمون MMSE3، آزمون FFT4، متر نواری با دقت 5/0 سانتی­متر، ترازوی استاندارد با دقت 100 گرم و پرسشنامه PDQL5 اندازه گیری شد. پس از اندازه گیری تمامی متغیرهای مورد نظر برای کلیه افراد، اجرای تمرینات برای آزمودنی­های گروه تجربی در کلینیک توانبخشی بیماری های مغز و اعصاب سالمندان یادمان آغاز گردید در حالی که از افراد گروه کنترل خواسته شد که به درمان دارویی قبلی خود ادامه داده و فعالیت جدیدی را بدون اطلاع شروع نکنند. اجرای برنامه تمرینی به مدت 10 هفته و 3 جلسه در هفته و هر جلسه به مدت 80 دقیقه انجام شد که در طول این دوره یک زن و دو مرد از ادامه پژوهش حذف شد.

 در سال 1987 توسعه یافت (26). در این پژوهش سطح بیماری از طریق این مقیاس و توسط یک پزشک عمومی آموزش دیده که خارج از مطالعه بود، اندازه گیری شد. این مقیاس توسط دکتر مریم نوروزیان به فارسی ترجمه شده و در مطالعه­ای روی بیماران پارکینسون مورد استفاده قرار گرفته است. UPDRS  شامل 42 آیتم می­باشد و در 4 بخش، 1) وضعیت ذهنی، رفتار و خلق، 2) فعالیت­های روزانه، 3) ارزیابی حرکتی، 4) عوارض درمان تعریف شده است. محدوده نمرات این مقیاس از 0 تا 147 متغیر می­­باشد که امتیازات بالاتر نشان دهنده اختلالات بیشتر است (25).

همچنین جهت تشخیص سطوح بیماری از مقیاس (H&Y) نیز استفاده شد که در این پژوهش توسط یک پزشک عمومی خارج از مطالعه مورد اندازه گیری قرار گرفت. این مقیاس توسط هون و یار در سال 1967 جهت ارزیابی شدت بیماری ارائه گردید (27). محدوده این مقیاس از 0 (هیچ گونه نشانه از بیماری) تا 5 (نیاز به صندلی چرخدار و ناتوانی کامل) متغیر است. در این پژوهش بیماران با سطح بیماری بالاتر از 3 از پژوهش حذف شدند.

بمنظور ارزیابی وضعیت ذهنی از آزمون مختصر وضعیت ذهنی (MMSE) استفاده شد که یک پرسشنامه 30 امتیازی است که توسط فولستین و همکاران2 در سال 1975 ارائه شد (28). در کشور ما نیز سیِّدیان و همکاران (1386) این پرسشنامه را اعتباریابی کرده و اعلام کردند که این پرسشنامه از روایی تمایز و پایایی درونی مناسبی (آلفای کرونباخ 81/0 برای کل آزمون) برخوردار است. در این پرسشنامه افراد با امتیاز 24 و بالاتر، از لحاظ ذهنی طبیعی هستند، بنابراین در این پژوهش افراد با امتیاز زیر 24 حذف شدند(29) .

جهت سنجش آمادگی کارکردی در این پژوهش از آزمون آمادگی سالمندان(SFT3)/ آمادگی کارکردی(FFT) استفاده شد. این آزمون توسط ریکلی و جونز4 (1999) جهت ارزیابی ظرفیت کارکردی افراد سالمند طراحی شده است (30). آزمون آمادگی سالمندان از آنجایی که بر توانایی­های­ بدنی متمرکز است، یکی از پر استفاده ترین مجموعه آزمونها برای سنجش تحرک کارکردی است (31). آزمون آمادگی کارکردی اولین بار توسط کانسلا و همکاران5 در سال 2012 برای بیماران پارکینسون مورد استفاده قرار گرفت و در پژوهش آنان امکان استفاده از SFT به عنوان یک ابزار سنجش آمادگی کارکردی در بیماران PD مورد تأیید قرار گرفت (32). این آزمون از هفت خرده آزمون تشکیل شده که جهت ارزیابی اجزای مختلف آمادگی کارکردی بکار می­رود؛ شامل آزمون برخاستن از صندلی6 (جهت سنجش قدرت اندام تحتانی)، آزمون خمصندلی، راه رفتن به میزان 4/2 متر4 ( چابکی و تعادل پویا) و دو آزمون انتخابی 6 دقیقه پیاده روی5  و 2 دقیقه  گام زدن 6 (برای سنجش استقامت قلبی-تنفسی). در این پژوهش جهت سنجش استقامت هوازی از آزمون 2 دقیقه گام زدن به جای آزمون 6 دقیقه پیاده روی استفاده شد. دلایل این بود که از یک سو، استفاده از این آزمون برای افراد مبتلا به پارکینسون تأیید شده است و از سوی دیگر، بکار گیری آزمون 6 دقیقه پیاده روی، تنها زمان کل اجرای آزمون را افزایش می­دهد و باعث افزایش خستگی در بیماران می­شود (32،33).

برای ارزیابی ترکیب بدن آزمودنی­­ها شاخص توده بدنی (BMI7) بکار برده شد که حاصل آن از نسبت وزن به کیلوگرم بر مجذور قد به متر به دست می­آید.

در این پژوهش جهت سنجش کیفیت زندگی بیماران از پرسشنامه (PDQL) استفاده شد. این پرسشنامه یک ابزار اختصاصی سنجش کیفیت زندگی مرتبط با سلامتی مختص بیماران پارکینسونی می­باشد که توسط دی بوئر و همکاران8 در سال 1996 طراحی شده است (34). این ابزار از 37 سؤال تشکیل شده است و کیفیت زندگی را در چهار بعد علائم پارکینسون9، علائم سیستمیک10، عملکرد اجتماعی11 و عملکرد عاطفی12 اندازه می­گیرد. امتیاز هر سؤال از 1 برای گزینه "همیشه" تا 5 برای گزینه "هرگز" متغیر است. محدوده نمرات کل پرسشنامه از 37 تا 185 متغیر می­باشد که نمره بیشتر، حاکی از کیفیت زندگی بالاتر است (35،34). این پرسشنامه بر اساس فرهنگ و رسوم کشور هنجاریابی شده است. طبق پژوهش هاله قائم و همکاران (1388) برای این پرسشنامه آلفای کرونباخ در همه ابعاد بالاتر از 7/0 بود که قابل قبول می­باشد. درصد روایی همگرایی پرسشنامه در تمام ابعاد 100% بود.

پس از اجرای پیش آزمون و اندازه گیری تمامی متغیرها برای افراد گروه کنترل و آزمایش، برنامه تمرینی به مدت 10 هفته و 3 جلسه در هفته و هر جلسه به مدت 80 دقیقه برای آزمودنی­های گروه تجربی اجرا شد. کلیه تمرینات در این 30 جلسه به 5 مرحله تقسیم می­شد. هر مرحله متشکل از 6 جلسه بود که تقریباً دو هفته به طول می­انجامید. محتوای کلیه تمرینات در هر جلسه بر پایه افزایش انعطاف پذیری، تعادل (پویا/ایستا)، قدرت و استقامت هوازی طراحی شد. نوع و حجم تمرینات در هر مرحله (هر6 جلسه) متغیر بود. محتوای تمرینات در هر جلسه عبارت بود از: 5 الی 10 دقیقه حرکات درجا زدن، راه رفتن و تمرینات کششی دست ها و پاها، تمرینات اصلی به مدت 60 دقیقه در هر جلسه و 10 الی 15 دقیقه تمرینات تنفسی و تن آرامی جهت سرد کردن بدن.

در این تحقیق ابتدا طبیعی بودن توزیع داده­ها از طریق آزمون کلموگروف-اسمیرنوف بررسی شد، سپس جهت بررسی برابر بودن واریانس داده­ها، آزمون لون مورد استفاده قرار گرفت و بدین طریق از دارا بودن پیش شرط آزمون های پارامتریک اطمینان حاصل گردید. در بخش آمار استنباطی جهت بررسی تفاوت گروه­ها در متغیرهای آمادگی کارکردی و کیفیت زندگی، از آزمون تجزیه و تحلیل واریانس چند راهه (مانوا) استفاده شد، سپس به منظور تجزیه وتحلیل پارامترهای مورد تغییر، از آزمون تجزیه و تحلیل واریانس یک طرفه در متن مانوا استفاده گردید. همه تحلیل­های آماری در سطح معناداری 05/0 و با استفاده از  نرم افزار SPSS انجام گرفت.

 

نتایج

از چهل بیمار انتخاب شده یک زن و دو مرد در طی دوره تمرینی از گروه آزمایش حذف شدند و در مجموع 37 بیمار مبتلا به پارکینسون ایدیوپاتیک در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفتند. میانگین سن، میانگین سطح بیماری و مدت ابتلا به بیماری در هر دو گروه تفاوت معنی داری نداشت. توزیع جنسی در گروه کنترل و تجربی به صورت یکسان بود (جدول 1، 2). نتایج تجزیه و تحلیل اطلاعات هر یک از متغیر­ها  نشان داد که در آغاز مطالعه هیچ اختلاف معناداری بین گروه­ها وجود نداشت، اما پس از انجام فعالیت­های کارکردی به مدت 10 هفته­، بهبود معناداری در سطح آمادگی کارکردی و کیفیت زندگی زنان و مردان مبتلا به پارکینسون در گروه تجربی دیده شد(05/0< p) (جدول 3،4). پس از 10 هفته انجام فعالیت های کارکردی تمامی شاخصهای آزمون آمادگی کارکردی شامل؛ قدرت اندام تحتانی (00/0=p)، قدرت اندام فوقانی (00/0=p)، انعطاف پذیری اندام تحتانی (01/0=p)، انعطاف پذیری اندام فوقانی (01/0=p)، چابکی (01/0=p) و استقامت هوازی (00/0=p) افراد گروه تجربی به طور معناداری افزایش یافت، در حالیکه در آغاز مطالعه تفاوت معناداری در میزان آمادگی کارکردی هر دو گروه وجود نداشت (99/0=p) (جدول 3).

بحث

پژوهش­های انجام شده نشان می­دهد که پارکینسون بیماری مزمن و پیشرونده است که بیش از هر قشری، جامعه سالمندان را مبتلا می­سازد. شواهد نشان می­دهد که با افزایش سن، پس از 50 سالگی، در هر دهه به طور طبیعی قدرت عضلانی حدوداً 15% کاهش یافته و پس از 70 سالگی این افول تقریباً به 30% می­رسد (36). بنابراین افزایش سن با اختلالات کارکرد جسمانی و وابستگی و احتمالاً بروز بیماری ها همراه است و عدم استقلال در سالهای دوره سوم از زندگی (سالمندی) از هر دو نظر هزینه مراقبت­های پزشکی و اختلال در کیفیت زندگی گران تمام می­شود (37). از طرفی تحقیقات نشان داده­اند که عملکرد حرکتی یک جزء اساسی از استقلال کارکردی است. زوال حرکتی اولین شاخص قابل شناسایی در کاهش هرچه بیشتر کارکرد جسمانی است. یافته­های پژوهشی نشان می­دهند که استفاده از روش­های مبتنی بر ورزش درمانی به صورت شیوه درمانی مکمل، در کنترل بخشی از عوارض بیماری نقش مثبتی دارد و با راهبردهای حرکتی می­توان عملکرد روزانۀ بیماران را بهبود بخشید (22).

در پژوهش حاضر تأثیر یک دوره فعالیت کارکردی بر سطح آمادگی کارکردی و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به پارکینسون مورد بررسی قرار گرفت. یافته­ها نشان داد یک دوره 10 هفته­ای تمرینات کارکردی تأثیر قابل توجهی بر بهبودی متغیرهای مذکور دارد. طبق نتایج به دست آمده بر اساس مقایسه درصد پیشرفت نمرات پیش آزمون و پس آزمون در این پژوهش مشخص شد که فعالیت بدنی کارکردی بر سطح آمادگی کارکردی افراد مبتلا به پارکینسون تأثیر معناداری داشته است. در واقع می­توان نتیجه گرفت آزمودنی­های گروه تجربی (اعم از زن و مرد) که فعالیت کارکردی را انجام داده­اند در مقایسه با گروه کنترل در تمامی پارامترهای آمادگی کارکردی پیشرفت قابل توجهی داشته­اند. نتایج این تحقیق در مقایسه با یافته­های دو تحقیق دیگر درباره اثر تمرینات کارکردی مطلوب است. یافته­های پژوهش حاضر با اکثر نتایج مطالعه پرکاری و همکاران1 (2008) که بهبود معناداری را در تمامی پارامترهای آمادگی کارکردی به جز انعطاف پذیری اندام تحتانی مشاهده کردند، سازگار است (3).

همچنین نتایج این پژوهش با اکثر یافته­های حاصل از مطالعه وایت هرست و همکاران2(2005) سازگار است. آنها پس از اجرای یک دوره تمرینات کارکردی توسط سالمندان، بهبود معناداری را در اکثر پارامترهای آمادگی کارکردی به جز استقامت قلبی-تنفسی مشاهده کردند (38). یک پژوهش فرا تحلیل که توسط دی وریس و همکاران3 (2012) انجام شد نشان داد که ورزش درمانی تأثیر مثبتی بر تحرک و کارکرد جسمانی بیماران سالمند ناتوان دارد. در مطالعه مذکور، آنان به تأثیر مداخلات تمرینی کوتاه ­مدت و بلند­ مدت بر کارکرد جسمانی اشاره کردند (39). همچنین دو مطالعه مروری نتیجه قابل توجهی را بدست آورده و بیان کردند تأثیر مداخلات چند اجزائی بلند مدت، مؤثر­ترین روش بهبود تحرک و افزایش کارکرد جسمانی در افراد سالمند ناتوان است (40،41). البته این نکته باید مورد توجه قرار گیرد که مقایسه مستقیم این گونه مطالعات به دلیل وجود مجموعه آزمونهای متفاوت و تفاوتهای فردی آزمودنی­ها بسیار مشکل است (3). به عنوان مثال دی ورد و همکاران4 جهت ارزیابی آمادگی کارکردی در پیش آزمون و پس آزمون، از آزمون سنجش اجرای فعالیت­های روزانه (ADAP)5 استفاده کردند، درحالیکه وایت هرست و همکاران از ترکیبی از آزمونها و ریکلی و جونز (1999)، جان پرکاری و همکاران (2008) همانند این پژوهش از آزمون آمادگی کارکردی (FFT) استفاده کردند (3،30،42،43). همینطور طبق نتایج به دست آمده بر اساس مقایسه درصد پیشرفت نمرات پیش آزمون و پس آزمون در این پژوهش مشخص شد که فعالیت بدنی کارکردی بر سطح کیفیت زندگی افراد مبتلا به پارکینسون تأثیر معناداری داشته است. در واقع در آزمودنی­های گروه تجربی (اعم از زن و مرد) که فعالیت کارکردی را انجام داده­اند در مقایسه با گروه کنترل در تمامی زیر مقیاس­های کیفیت زندگی بهبود قابل ملاحظه­ای دیده شد. یافته­های این پژوهش با نتایج قابل توجه در پژوهش بیندر و همکاران6 (2002) و هلبوستاد و همکاران7 (2004) که مبین تأثیر فعالیت جسمانی بر کیفیت زندگی افراد سالمند بود، سازگار است (44،45). نتایج این پژوهش همچنین از ایده ویندل و همکاران8 (2010) که بیان کردند تمرینات ورزشی نه تنها باعث بهبود جنبه­های جسمانی در زندگی است، بلکه می­تواند موجب افزایش سلامت روحی روانی افراد نیز گردد، حمایت می­کند (46). برخی شواهد تحقیقاتی بیان می­کند که تمرینات ورزشی با شدت بالا در مقایسه با تمرینات با شدت کم، تأثیر بیشتری بر کیفیت زندگی افراد خواهد داشت (29). کیوس و همکاراننشان دادند که تمرینات کششی و قدرتی اثر مثبتی بر توان عضلانی، دامنه حرکتی، عملکرد روزانه و در نتیجه کیفیت زندگی بیماران مبتلا به پارکینسون دارد (22). شاید بتوان اثر مطلوب فعالیتهای کارکردی بر عملکرد حرکتی در پژوهش حاضر را به آثار مثبت تأیید شده در پژوهش کیوس و همکاران نسبت داد. همچنین بهبود مشاهده شده در عملکرد روزانه بیماران پارکینسونی پس از انجام تمرینات کارکردی با یافته های دیگر پژوهش هایی که اثر مثبت اینگونه تمرینات را بر عملکرد روزانه بیماران مبتلا به پارکینسون گزارش کردهاند، همخوانی دارد (47-49). به طور کلی نتایج این پژوهش، یافته­های ویلیانی و همکاران، موریس9، و کیوس و همکاران را که اظهار داشته­اند برای کنترل و بهبود عوارض بیماری پارکینسون، ترکیب درمان­های استاندارد (دارو درمانی) با تمرینات ورزشی مؤثرتر از دارو درمانی صرف است، تأیید می کند(19،22،50).

به عنوان یک نتیجه کلی می­توان گفت که افت آمادگی کارکردی و کاهش توانایی در انجام کارهای روزانه در بیماران پارکینسون، از شدت بیماری و علائم محدود کننده مرتبط با آن منتج می­شود. عدم استقلال و نیاز مداوم به کمک دیگران بدون شک در تمامی جنبه­های جسمانی و روانی کیفیت زندگی این افراد تأثیر منفی گذاشته و در گذر زمان آنان را به مرز افسردگی، مردم گریزی و دوری از اجتماع می­کشاند. از این رو با توجه به تمامی عوامل محدود کننده برعملکرد حرکتی، شاخص­های روانی و کیفیت زندگی این بیماران، توسعه راهبردها و برنامه­های ورزشی که باعث بهبود آمادگی کارکردی شده و به استقلال طولانی مدت این جمعیت رو به رشد کمک می کند، یک امری حیاتی است.

از عمده­ترین محدودیت­های احتمالی این تحقیق آن است که بنا بر رعایت ملاحظه­های اخلاقی و طبق تشخیص متخصص نورولوژیست، نوع و میزان مصرف داروها برای همه بیمارها یکسان نبوده است. همچنین به لحاظ اخلاقی، پژوهشگر قادر به تعیین یک گروه آزمایشی که بدون استفاده از دارو فقط به اجرای تمرینات کارکردی بپردازند، نبوده است. یک محدودیت احتمالی دیگر در این پژوهش و کلیه مطالعاتی که به بررسی آمادگی کارکردی و تمرینات مرتبط با آن می­پردازند این است که بیشتر مواقع، برنامه­های تمرینی با پروتکل آزمونها شباهت دارد. برای مثال یکی از توالی گرم کردن عضلات، می­تواند شامل کشش عضلات همسترینگ (عضلات پشت ران) جهت افزایش انعطاف پذیری باشد و همین­طور یکی از آزمونهای آمادگی کارکردی (FFT)، آزمون بنشین و برسان به کمک صندلی، برای ارزیابی انعطاف­ پذیری عضلات همسترینگ و پایین کمر طراحی شده است.

پیشنهاد می­شود جهت سنجش توانایی انجام فعالیت­های روزانه، مجموعه آزمونهای معتبری ساخته و استفاده شود که به طور مستقیم از تکالیف روزانه معمول پیروی کند. همچنین با توجه به ویژگیهای خاص این بیماری، توصیه می شود مطالعاتی جهت بررسی تأثیر فعالیت کارکردی بر آمادگی کارکردی و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به پارکینسون در سطح شدید نیز(4H&Y=) انجام شود و همینطور تأثیر یک دوره فعالیت­های کارکردی در چهار سطح از بیماری و در چهار گروه از بیماران مبتلا به پارکینسون مقایسه گردد (1H&Y=، 2H&Y=، 3H&Y=، 4H&Y=). همچنین پیشنهاد می شود جهت صحت و اطمینان از کسب نتایج مشابه، انجام مطالعات تکمیلی بر گروه­هایی با تعداد نمونه­های بیشتر و مجزا از لحاظ جنسیت و سطح بیماری انجام گیرد.

 

نتیجه گیری

نتایج به دست آمده از این تحقیق، مؤید نقش فعالیت­های کارکردی در بهبود آمادگی کارکردی و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به پارکینسون بود که با توجه به عدم بهبود این متغیرها در آزمودنی­های گروه کنترل، می­توان بهبود آمادگی کارکردی و افزایش سطح کیفیت زندگی گروه تجربی را به اثر این تمرینات نسبت داد. با توجه به این که اجزای مربوط به آمادگی کارکردی به توانایی­های عصبی-عضلانی و بکارگیری آن در فعالیت­های زندگی روزانه مربوط می­شود، می­توان نتیجه گرفت که احتمالاً انجام یک دوره فعالیت بدنی کارکردی باعث بهبود قابل توجهی در عملکرد روزانه بیماران شده که این امر به نوبه خود موجب افزایش اعتماد به نفس، استقلال، رضایت مندی و کیفیت زندگی آنان گردیده است. از آنجا که این دوره از تمرینات با استفاده از ورزشهایی طراحی شده است که به راحتی در منزل قابل اجرا بوده و به تجهیزات و فضای خاصی احتیاج ندارد و نیز آثار جانبی منفی نداشته است، استفاده از آنها برای بیماران مبتلا به پارکینسون توصیه می شود. ولی با توجه به مدت زمان دوره تمرینی (10 هفته)، مطالعات تکمیلی بلند مدت (بیش از 3 ماه) برای بررسی ماندگاری اثرات و نتایج این گونه تمرینات ضروری است.