Document Type : Research Paper
Authors
1 MA of Clinical Psychology, Clinical Psycholog Department, Faculty of Humanities, Shahed University, Tehran, Iran
2 Associate Professor of Clinical Psychology, Clinical Psychology Department, Faculty of Humanities, Shahed University, Tehran, Iran
Abstract
Keywords
مقدمه
مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی[1] توجه بالایی را در روان شناسی بالینی و سایر رشتههای مرتبط با آن به خود جلب کرده است و تعداد زیادی از مطالعات تجربی، اثربخشی این مداخلات را در زمینههای بالینی و غیربالینی تائید میکنند (1). بیشتر مفاهیم ذهن آگاهی که در مداخلات بالینی و پژوهشهای غربی آورده میشود، ریشه در بودیسم و سایر سنن دینی دارد (2) اما کاربرد مراقبهی ذهن آگاهی به عنوان شکلی از مداخلهی رفتاری برای مشکلات بالینی، با کارهای جان کابات زین[2] آغاز شد که کاربرد این شیوه را در درمان بیماران مبتلا به درد مزمن کشف کرد (3)؛ مداخلهای که اکنون با عنوان الگوی درمانی کاهش استرس براساس ذهن آگاهی[3] (MBSR) شناخته میشود. کابات زین ذهن آگاهی را نوعی آگاهی میداند که از طریق توجه به تجربه به شیوهای خاص به دست میآید: در این حالت توجه متمرکز بر هدف، متمرکز بر لحظه حال و غیر قضاوتی است. در واقع این حالت، نوعی توجه آگاهانه نسبت به اموری است که جریان دارند (4). تاکنون تعاریف متعددی برای ذهن آگاهی بیان شده است، اما عناصر اصلی و مشترک این تعاریف "حضور در لحظهی حاضر" و "مشاهدهی غیر قضاوتی" تجربه است (5). در ذهن آگاهی سه مولفهی اساسی مشخص شده که به صورت همزمان اتفاق میافتد، این سه مولفه عبارتند از: توجه (توجه کردن)، قصد (به صورت هدف مند) و نگرش (به شیوهای خاص که همراه با پذیرش و نگاه غیرقضاوتی است) (6). براساس الگویی که شاپیرو[4] و همکاران ارائه دادند ذهن آگاهی توجه، قصد و نگرش را به گونهای تصحیح میکند که منجر به درک مجدد و تغییر در چهار مکانیسم زیر میشود: 1) خود تنظیمی 2) انعطاف پذیری هیجانی، شناختی و رفتاری 3) شفافیت ارزشها و 4) آشکار سازی (7). در طی دههی گذشته شواهد فراوانی از اثرات سودمند مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی بر سلامت روان بدست آمده است شواهدی که بیانگر ارتباط میان افزایش سطح ذهن آگاهی و بهبود در عملکرد روان شناختی است (8). تحقیقات متعدد نشان میدهد که مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی از جمله MBSR، در بهبود دامنهای از مشکلات بالینی و غیربالینی هم چون استرس، اضطراب، درد مزمن، نشانگان روان شناختی در بیماران مبتلا به سرطان (7)، کاهش احساس درماندگی(9)، افسردگی و خصومت (10) و کیفیت زندگی(11) موثر است. در واقع مهارتهای ذهن آگاهی منجر به پذیرش غیرقضاوتی و غیر واکنشی تمامی تجارب شده که همین امر منجر به نتایج روان شناختی مثبتی میشود (7). این مداخلات به افراد کمک میکند تا با مشاهدهی تجارب ناخوشایند به شیوهای غیر قضاوتی، عاطفهی منفی خود را کنترل کنند (6). اکثر حالات عاطفی را میتوان در دو گروه عواطف منفی و عواطف مثبت طبقه بندی کرد. عاطفهی مثبت اشاره به میزان تعامل لذت بخش فرد با محیط خود دارد. افرادی با عاطفهی مثبت بالا، دارای احساس هوشیاری، گوش به زنگی و شور و شوق نسبت به زندگی هستند. در مقابل آن، عاطفه منفی به عنوان بعدی از پریشانی ذهنی و تعامل ناخوشایند با محیط تعریف شده و دربردارندهی حالات خلقی گوناگون هم چون ترس، خشم، احساس گناه و احساس درماندگی میباشد بنابراین به شدت با استرس و مشکلات سلامت روان هم بسته بوده و نقش مهمی در چندی از اختلالات موجود در DSM [5] و به طور ویژهتر با افسردگی دارد (12). از طرفی دیگر به نظر میرسد که این مداخلات، با افزایش ذهن آگاهی، عاطفهی منفی را در افرادکاهش داده و منجر به افزایش آرامش میشوند (6،13-15). این برنامهی درمانی میتواند روی اختلالات خلقی و خستگی اثرات مثبتی بگذارد؛ به گونهای که شرکت کنندگان در برنامه درمانی MBSR بهبود قابل توجهی را در خلق خود گزارش کردند (10). در چندی از پژوهشها ارتباط معکوس میان ویژگی نگاه غیرقضاوتی (که یکی از مولفههای ذهن آگاهی است) و افسردگی مشاهده شده است. در واقع این ارتباط، با نظریات معتبری که شناخت وارههای منفی و سرزنش خود را به عنوان نشانهی اختلال افسردگی میدانند، مطابق است (16). پژوهش براون[6] و رایان[7] نشان داد در افراد ذهن آگاه، حالتهای هیجانی صریح و ضمنی با یکدیگر تطابق بیشتری دارند و آگاهی افزایش یافته از عواطف، به نوبهی خود افراد را قادر میسازد تا پاسخ خود را به محرکات منفی تعدیل سازند (17). نتایج پژوهش شریفی[8] نشان داد که ذهن آگاهی میتواند منجر به کاهش افسردگی و نشخوارفکری شده و سطح عاطفهی مثبت را افزایش دهد (18). پژوهشها نشان میدهد افراد ذهن آگاه، سطح پایینتری از عواطف ناخوشایند را هم از نظر شدت و هم از نظر فراوانی تجربه میکنند و در افرادی که در جلسات مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی شرکت کردند نسبت به افراد گروه کنترل، حالت و صفات اضطراب و احساس درماندگی روان شناختی کاهش یافته است (19). فرض MBSR این است که با تکرار آموزش مراقبهی ذهن آگاهی، سرانجام افراد یاد میگیرند که نسبت به تجاربشان کمتر واکنش نشان دهند و کمتر دربارهی آنها قضاوت کنند؛ در نتیجه قادر خواهند شد که الگوهای همیشگی و ناسازگارانهی تفکر و رفتار را شناسایی کرده و آنها را تغییر دهند (3). با توجه به اهمیت نقش نشانگان منفی افسرده گونه در بهزیستی روانی افراد و تاثیر آن در سطح عملکرد روانی حتی در جمعیتهای غیربالینی و مطالعات اندکی که در این حیطه و به ویژه در بررسی سودمندی الگوی درمانی کاهش استرس براساس ذهن آگاهی بر خلق و نشانگان افسردگی در ایران انجام گرفته است، و با در نظر گرفتن شواهد پژوهشی که بیان گر تاثیر مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی در بهبود خلق است، برآن شدیم تا در این پژوهش به تعیین تاثیر آن بر عواطف مثبت و منفی و کاهش نشانگان افسردگی در جمعیت غیربالینی بپردازیم.
روش کار
نوع پژوهش حاضر شبه آزمایشی و از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل میباشد. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل تمامی دانشجویان دختر مقطع کارشناسی بوده که در سال تحصیلی 92-91 در دانشکدههای دانشگاه شاهد مشغول به تحصیل بودهاند. نمونهگیری پژوهش در دو مرحله انجام شده است: در مرحله اول 408 نفر ازدانشجویان با استفاده از روش نمونه گیری خوشهای انتخاب شدند و با آنها تماس گرفته شد که از آن میان، حدود 55 نفر حاضر به همکاری شده و دعوت به مصاحبه شدند. براین اساس، با هر یک از این افراد به صورت انفرادی مصاحبهی ساخت یافته بر مبنای DSM-IV (20) انجام گردید. این مصاحبه با توجه به مصاحبه ساخت یافتهSCID [9] (21) تنظیم شد و ملاکهای شمول در خصوص آنها مورد بررسی قرار گرفت. ملاکهای شمول و عدم شمول در این پژوهش به شرح زیر است: اشتغال به تحصیل در دوره کارشناسی، جنسیت زن، گستره سنی 24- 18 سال، عدم دریافت درمانهای دارویی روانپزشکی، درمانهای روان شناختی و یا مشاوره در یک سال اخیر و عدم ابتلا به اختلالات روان شناختی (که براساس مصاحبهی تشخیصی انجام گرفته تعیین گردید). معیارهای خروج: اشتغال به تحصیل در سایر دوره تحصیلی، جنسیت مرد، گستره سنی کمتر از 18 سال و بیشتر از 24 سال ، دریافت درمانهای دارویی روانپزشکی، روان شناختی و یا مشاوره در یک سال اخیر و ابتلا به اختلالات روان شناختی (که براساس مصاحبهی تشخیصی انجام گرفته تعیین گردید). سپس از میان افرادی که دارای ملاکهای شمول بوده و آمادهی همکاری در پژوهش حاضر شدند، دو گروه آزمایش (11 نفر) و کنترل (9 نفر) تشکیل شد. ابزارهای مورد استفاده در این پژوهش به شرح زیر است:
مقیاسهای عاطفهی مثبت و منفی (پاناس)[10]: پاناس یک ابزار خودگزارش دهی است که در سال 1988 توسط واتسون[11] و همکاران ساخته شد. این مقیاس از 20 عبارت ساخته شده است که 10 عبارت آن هیجانات مثبت و 10 عبارت دیگر هیجانات منفی را ارزیابی میکند . نمره گذار ی در طیف 0 تا 5 درجهای میباشد. در مورد روایی همزمان، نتایج پژوهش محمدی[12] و همکاران نشان میدهد که عاطفه منفی با زیر مقیاسهای افسردگی و اضطراب به ترتیب دارای ضریب همبستگی 67/0 و 56/0 بوده و ضرایب همبستگی عاطفه مثبت با زیرمقیاسهای افسردگی و اضطراب نیز به ترتیب 32/0- و 40/0- به دست آمد. میزان شاخص آلفای کرونباخ نیز برای دو فرم حالت و صفت از مقیاسهای عاطفهی مثبت و منفی ، بین 82/0و 88/0 متغیر بود (22). در این پژوهش جهت بررسی عاطفهی مثبت آزمودنیها از مقیاس عاطفهی مثبت و برای اندازه گیری عاطفهی منفی، از مقیاس عاطفهی منفی استفده شد.
پرسشنامه افسردگی بک II[13]: این پرسشنامه شامل 21 گروه از جملات است که علائم جسمانی، رفتاری و شناختی افسردگی را اندازه گیری میکند. هر گروه دارای 4 گزینه است که بر مبنای صفر تا سه نمره گذاری میشود و درجات مختلفی از افسردگی را از خفیف تا شدید تعیین میکند. حداکثر نمره در این پرسشنامه 63 و حداقل نمره صفر است. در پژوهش فتحی آشتیانی[14] مشخص شد که ضریب اعتبار آن با استفاده از شیوه بازآزمایی، برحسب فاصله بین دفعات اجرا و نیز نوع جمعیت مورد آزمون از 48/0 تا 86/0 متغیر بوده است (23). در پژوهش صیدی[15] و همکاران، پایایی این مقیاس با استفاده از روش آلفای کورنباخ و بازآزمایی با فاصله زمانی یک هفته مورد تحلیل قرار گرفت و ضرایب همبستگی آن به ترتیب 72/0 و85/0 به دست آمد. روایی آن نیز از طریق روایی سازه و با روش روایی همگرا و اجرای همزمان با مقیاس تجدیدنظر شده درجه بندی روانپزشکی همیلتون برای افسردگی بر آورد شد و همبستگی آن 74/0 به دست آمد (24). به طور کلی نتایج حاکی از مناسب بودن روایی و پایایی مقیاس افسردگی بک بود. از این پرسش نامه جهت بررسی نشانگان افسردگی آزمودنیها قبل و بعد از مداخله استفاده شد.
فرم اطلاعات جمعیت شناختی: این فرم شامل اطلاعات کلی و اولیه شرکت کنندگان است که توسط محقق تنظیم شده است.
برنامه درمانی کاهش استرس براساس ذهن آگاهی (MBSR): برنامه درمانی کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی، در شکل معمول خود، شامل 8 جلسهی هفتگی 5/2 -2 ساعتی میباشد. موضوعات ارائه شده در جلسات گروهی این پژوهش شامل هدایت خودکار، رویارویی با موانع، ذهن آگاهی از تنفس و بدن، ماندن در زمان حال، پذیرش، افکار حقایق نیستند، چگونه میتوانم به بهترین شکل از خود مراقبت کنم و پذیرش و تغییر میباشد و زمان قابل ملاحظه ای به انجام تمرینهای ذهن آگاهی و بحث در خصوص تجارب اعضا از آنها، اختصاص داده میشود، دامنهی وسیعی از تمرینهای ذهن آگاهی آموخته میشود و در بیش تر جلسات، اطلاعات آموزشی مطرح میشود (25). این جلسات توسط اینجانب (نویسنده مسوول) اجرا گردید.
که پیش از این، دورهی آموزشی این درمان را طی شده است.
در این پژوهش به منظور تحلیل دادهها از شاخصهای آماری توصیفی (میانگین و انحراف معیار) و آمار استباطی یومن ویتنی و آزمون ویلکاکسون ، و نرم افزار SPSS استفاده گردید.
نتایج
در این پژوهش الگوی درمانی کاهش استرس براساس ذهنآگاهی در مورد شرکت کنندگان گروه آزمایش انجام گرفت و اثربخشی آن در مقایسه با گروه کنترل مورد بررسی قرار گرفت. قابل توجه است که مقایسهی گروههای آزمایش و کنترل با یکدیگر، براساس تفاضل نمرات پیش آزمون و پس آزمون گروهها انجام شده است. آمار توصیفی مربوط به ویژگیهای جمعیت شناختی افراد در دو گروه، در جدول 1 ارائه شده است.
1 mindfulness
2 Kabat-Zinn , J.
3 Mindfulness based stress reduction
4 Shapiro S. L.
[5] Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders
6 Brown K. W.
7 Ryan R. M.
[8] Sharifi P
9 Structued clinical interview for DSM
10 Positive and Negative Affect scale (PANAS)
11 Watson
12 Mohammadi N
[13] Beck Depression Inventory (II)
14 FathiAshtiani A
15 Seidi P.
شاخصهای توصیفی مربوط به سه متغیر عاطفه مثبت، عاطفه منفی و نشانگان افسردگی در دو گروه آزمایش و کنترل در جدول 2 آورده شده است. همان گونه که از نتایج مشخص شد، میانگین آزمودنیهای گروه آزمایش در دو متغیر عاطفه منفی و نشانگان افسردگی پس از مداخله کاهش پیدا کرده اما این کاهش در متغیر عاطفه مثبت مشاهده نمیشود.
جدول 3 نتایج دو گروه آزمایش و کنترل را در سه متغیر عاطفه مثبت، عاطفه منفی و نشانگان افسردگی بر اساس تفاضل نمرات پیش-پس آزمون و آزمون یو من ویتنی، نشان میدهد. براساس نتایج، مقادیر بدست آمده در دو متغیر عاطفهی منفی و نشانگان افسردگی معنادار است. به عبارتی دیگر مداخلهی درمانی توانسته میزان عاطفهی منفی و نشانگان اقسردگی را در گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل کاهش دهد. اما تفاوت مشاهده شده میان دو گروه در متغیر عاطفه مثبت معنادار نیست. این عدم معناداری به این معنا است که جلسات MBSR نتوانسته است عاطفهی مثبت آزمودنیهای گروه آزمایش را نسبت به گروه کنترل افزایش دهد.
آزمودنیهای گروه آزمایش یک بار بلافاصله پس از اتمام جلسات درمانی، یک بار یک ماه پس از پایان دورهی درمان (اولین پیگیری) و یک بار سه ماه پس از پایان درمان (پیگیری دوم) مورد ارزیابی قرار گرفتند. نتایج مقایسهی آزمودنیهای گروه آزمایش در قبل از مداخله با پس از مداخله و پیگیری 1 و 2 در جداول چهار الی شش نشان داده شده است. برای بررسی این اثربخشی، از آزمون ویلکاکسون استفاده گردید. نتایج جدول 4 نشان میدهد که مقادیر بدست آمده در هیچ یک از سه مرحله معنادار نبوده است و این بدان معنی است که این مداخله تاثیری بر افزایش عاطفهی مثبت آزمودنیها نداشته است.
همان گونه که در جدول 5 مشاهده میشود، عاطفهی منفی آزمودنیهای گروه آزمایش بعد از اتمام درمان، بهبود قابل توجهی داشته و این کاهش در دورههای پیگیری نیز حفظ شده است. این معناداری در کاهش نشانگان افسردگی در مراحل پیگیری نیز مشاهده میشود که نتایج آن در جدول 5 نشان داده شده است.
بحث
همان گونه که نتایج نشان داد الگوی درمانی کاهش استرس بر اساس ذهن آگاهی میزان نشانگان افسردگی و عاطفهی منفی را در گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل کاهش داد اما نتوانست در عاطفهی مثبت آنها تغییری ایجاد کند. چندی از تحقیقات نیز موید نتایج بدست آمده در این پژوهش هستند (3،10،20). در توضیح این تاثیر باید در نظر داشت که ذهن آگاهی، هوشیاری فراشناختی را افزایش میدهد – مولفه ای که بیان گر توانایی ادراک مجدد و یا تمرکززدایی از افکار و هیجانات و دیدن آنها به صورت رویدادهای ذهنی در حال عبور است. فرض براین است که هوشیاری فراشناختی افزایش یافته، منجر به کاهش نشخوار فکری میشود _ فرایند منفی تکرار شونده ای که به عنوان عامل خطر در تعدادی از اختلالات روانی از جمله افسردگی درنظر گرفته میشود (3). هوشیاری فراشناختی افزایش یافته به نوبهی خود میتواند پیامدهای بالینی بهتری هم چون میزان عود کمتر افسردگی را پیش بینی کند(3). کنگ[1] و همکاران در پژوهش خود نشان دادند که MBSR به طور کلی منجر به کاهش سطوح افسردگی، نشخوار فکری، احساس درماندگی کلی و درهم ریختگی شناختی میشود (3). کارمودی[2] و بائر[3]؛ در بررسیهای خود نشان دادند که افزایش ذهن آگاهی منجر به کاهش معنادار آشفتگیهای روان شناختی و استرس میشود(20). لیکنز [4]و بائر، به مقایسهی شاخصهای بهزیستی روان شناختی در افراد مراقبه کننده و افرادی که مراقبه انجام نمیدهند، پرداختند. نتایج آنان نشان داد که مراقبه کنندگان در مقایسه با گروهی که مراقبه انجام نمیدهند، سطوح بالایی از ذهن آگاهی، حس شفقت به خود و به طور کلی حس بهزیستی بالا و سطوح پایینی از نشانگان روان شناختی، نشخوار فکری، سرکوبی افکار، ترس از هیجان و مشکلات تنظیم هیجان را گزارش میکنند (3). سگال[5] و همکاران معتقدند که مراقبهی ذهن آگاهی به افراد میآموزد که 1) درگام اول محتوای مخرب و الگوهای عادت گونه ذهن را شناسایی کنند و سپس 2) این اطلاعات را به شیوه ای غیرقضاوتی پردازش کنند و به هم مرتبط سازند تا فرایند انتخاب از میان گزینههای مختلف برای فرد آسان شود. این رویکرد، فعالیتهای منعطف شناختی را افزایش میدهد و به افراد اجازه میدهد تا نشخوار فکری، تعمیم دهی افراطی و ارزیابی خود انتقادگرانه را کاهش داده و فرایندهای شناختی سازنده هم چون مشاهدهی بدون قضاوت را افزایش دهند(26). سطح پایین ذهن آگاهی با افسردگی و اضطراب، روان رنجوری، دلبستگی ناایمن، عاطفه منفی و اخلال در تنظیم هیجانی مرتبط است (27). تامپسون[6] و همکاران بیان میکنند که ذهن آگاهی با نگاهی پذیرا و آگاهانه نسبت به تجارب، از تفکر نشخوارگونه و افسرده زا جلوگیری کرده و منجر به انعطاف روان شناختی نسبت به حوادث و اتفاقات میشود (28). ریف[7] و همکاران انعطاف را به صورت ظرفیت حفظ و بهبود بهزیستی روانی در مواجهه با سختیهای زندگی تعریف میکنند. بنابراین انعطاف پذیری یک عنصر مهم در بهزیستی روانشناختی محسوب میشود. تحقیقات مختلف نشان داده اند که انعطاف پذیری با رضایت از زندگی و عاطفهی مثبت ارتباطی مستقیم و با عاطفهی منفی رابطهی عکس دارد (28). با توجه به این که براساس ادبیات پژوهشی موجود، ذهن آگاهی بر انعطاف پذیری مقدم است به نظر میرسد که ذهن آگاهی از طریق اثر واسطه ای انعطاف پذیری، به طور غیرمستقیم بر رضایت از زندگی و حالات عاطفی اثر میگذارد (31-30، 29).
علاوه بر پژوهشهایی که موید تاثیر ذهن آگاهی در جمعیتهای بالینی ست، چندی از تحقیقات نیز سودمندی تمارین مبتنی
بر ذهن آگاهی را در جمعیتهای غیر بالینی تائید میکنند (3). به عنوان مثال چندی از تحقیقات انجام شده بر روی نمونهی دانشجویی، نشان میدهد که ذهن اگاهی میتواند از طریق متغیرهای واسطه ای هم چون هوش هیجانی، خودارزیابی و عزت نفس، بهزیستی روانی افراد را افزایش دهد (28). در پژوهش ایمانی[8] و همکاران ارتباط معناداری میان ذهن آگاهی و بهزیستی روانشناختی دانشجویان بدست آمد و مشخص گردید که ذهن آگاهی به عنوان یک متغیر کلیدی در پیش بینی بهزیستی روانشناختی محسوب میشود (32). سایر پژوهشها نیز در همین راستا آموزش ذهن آگاهی و آموزش مهارتهای تنظیم هیجانی را برای توسعه و ترویج سلامت روانشناختی دانشجویان پیشنهاد میکنند (33). جین[9] و همکاران در بررسی که روی دانشجویان انجام دادند، به این نتیجه رسیدند که برنامه کاهش استرس براساس ذهن آگاهی، منجر به کاهش آشفتگی روانی، نشخوار فکری، حواس پرتی و افزایش حالات خلقی مثبت میشود (3). پژوهش جین و همکاران نشان میدهد که مراقبهی ذهن آگاهی در کاهش حالات روان شناختی منفی و افزایش حالات مثبت در میان دانشجویانی که سطح آشفتگی بالایی را تجربه کردند، موثر است. این پژوهش نشان داد که تمارین ذهن آگاهی میتواند تاثیر بسزایی در کاهش پاسخهای ناکارآمد و نشخوارگونه در خلق افسرده داشته باشد و این کاهش نشخوار فکری در تمارین ذهن آگاهی، خود میتواند منجر به کاهش آشفتگی شود (14). نتایج بررسیهای بوهلمیجر[10] و همکاران و گراسمن[11] و همکاران نیز بر کاهش نشانگان بالینی (افسردگی و اضطراب) و نشانگان غیر بالینی (هیجانات ناخوشایند و آشفتگیهای روان شناختی) در میان افراد مختلف اشاره دارد (34).
نتایج تحقیق براون و همکاران مشخص کرد که ذهن آگاهی میتواند فرایندهای نظم دهنده ای را که به عنوان سپری علیه اختلالات خلقی عمل میکنند، تقویت کند (8). آموزش ذهن آگاهی نقش مهمی در اصلاح جنبههای مهم تجربهی هیجانی ایفا میکند بدین معنا که باعث افزایش وضوح و تمییز هیجانات، احساسات و افزایش توانایی در ادراک و تنظیم هیجانات میشود (35). به عبارتی دیگر، ذهن اگاهی با افزایش آگاهی از هیجانات درست همان گونه که رخ میدهند، منجر به بهبود در تنظیم هیجانات میشود که این امر خود منجر به این میشود که نام دهی مناسبی به هیجانات داشته باشیم و با دیدی پذیرا و رشد دهندهی هیجانات مثبت، به آنها پاسخ دهیم و بنابراین باعث بهبود در تنظیم خلق میشود (8). دلگادو[12] و همکاران در بررسی نقش ذهن آگاهی در عاطفه و خلق، به این نتیجه رسیدند که ذهن آگاهی پیش بینی کننده رفتار خودتنظیمی و حالات هیجانی مثبت بوده و از طریق ترکیب سرزندگی و واضح دیدن تجربیات میتواند تغییرات مثبتی را در شادکامی و بهزیستی ایجاد نمایند(35). افزایش توجه و آگاهی نسبت به افکار، هیجانات و تمایلات که از جنبههای مثبت ذهن آگاهی است، باعث هماهنگ شدن رفتارهای سازگارانه و حالتهای روانشناختی مثبت و موجب بهبود قابلیت فردی در جهت فعالیتهای انفرادی و اجتماعی و علاقه به این فعالیتها میشود و منجر به کیفیت زندگی بهتر، لذت بردن از زندگی و کاهش افسردگی و خشم شده و در کاهش نشانههای کوتاه مدت و درازمدت خلق افسرده موثر است (36).
ذهن آگاهی سه تاثیر عمده روی عواطف میگذارد: 1) کاهش عاطفه منفی 2) افزایش عاطفه مثبت 3) تغییر در نحوهی پاسخ دهی افراد به عاطفهی منفی در زمانی که رخ میدهد. جین و همکاران متوجه شدند که شرکت کنندگان پس از چهار جلسه تمرین مراقبهی ذهن آگاهی کاهش پریشانی کلی و افزایش حالات مثبت ذهن را گزارش کردند (6). چندی از پژوهشها نیز به این نکته اشاره دارند که مداخلات مختصر ذهن آگاهی، شیوه ای نوین برای تنظیم عواطف است (17،19). اما با این وجود، در این پژوهش MBSR نتوانست میزان عاطفه مثبت را افزایش دهد. در این خصوص میتوان علل ضمنی متفاوتی را در نظر گرفت. اول اینکه همواره کاهش عواطف منفی به مراتب آسان تر و سریع تر از افزایش عاطفهی مثبت اتفاق میافتد، شاید به همین دلیل است که کاهش غم و ناراحتی همیشه سهل تر از بالابردن احساس شادمانی درونی و افزایش احساسات مثبت است. بنابراین ممکن است افزایش عاطفهی منفی نیاز به زمان طولانی تر و روشهای درمانی متمرکز تر بر این هدف داشته باشد. ضمن اینکه باید درنظر داشته باشیم که نمونهی مورد بررسی ما ناهمگن بوده اند و ممکن است این ناهمگنی خود نیز در این میان نقش داشته باشد. دوم اینکه شاید بتوان از سایر درمانهای مبتنی بر ذهن آگاهی برای افزایش عاطفهی مثبت بیشتر ازMBSR سود جست به عنوان مثال در تحقیق کاسین[13] و همکاران مشخص گردید که خلق افرادی که از راهبردهای ذهن آگاهی استفاده کردهاند، بهبود قابل ملاحظهای یافته است (9). بنابراین میتوان پژوهش متمرکزتر بر افزایش عاطفهی مثبت از طریق انواع درمانهای مبتنی بر ذهن آگاهی را به عنوان پیشنهاد ویژهی این مقاله مطرح ساخت.
این پژوهش دارای محدودیتهایی نیز بوده است که به آنها اشاره میکنیم. تعداد آزمودنیهای شرکت کننده در این پژوهش محدود بود. این محدودیت میتواند تعمیم پذیری نتایج را دچار مشکل کند و براین اساس نتایج باید با احتیاط تفسیر شوند. همچنین محدود کردن پژوهش به یک جنس، تعمیم پذیری آن را به مردان دارای این مسائل، با مشکل مواجه میسازد.
نتیجه گیری
به نظر میرسد که الگوی درمانی کاهش استرس براساسذهن آگاهی میتواند سطح نشانگان افسردگی و عاطفهی منفی را در جمعیت غیر بالینی کاهش دهد.
16 Keng, S.L.
17 Carmody, J.
18 Baer, R.H.
19 Lykins, E.
20 Segal Z.V.
21 Thompson, R. W
22 Ryff, C. D
[8]Imani M.
24 Jain Sh.
25 Bohlmeijer, E.
26 Grossman, P.
27 Delgado L C
28 Cassin, S. E