Document Type : Research Paper
Authors
1 MSc, Member of Faculty, School of Physical Education and Sport Sciences,Kharazmi University of Tehran, Tehran, Iran.
2 MSc, Department of Sports Injury and Corrective Exercises, Faculty of Physical Education and Sport Sciences,Kharazmi University of Tehran, Tehran, Iran.
Abstract
Keywords
مقدمه
پای انسان ساختار مکانیکی پیچیده و چند مفصلی است که در عملکرد اندام تحتانی نقش مهمی ایفا میکند(1). در فعالیتهایی نظیر راه رفتن که با تحمل وزن همراه هستند، پا یکی از اندامهای مهم بدن است، زیرا سه عملکرد جذب نیروهای برخوردی پا با زمین، حفظ تعادل و انتقال نیروهای جلو برنده را بر عهده دارد، برای این منظور، پا باید نیروهای خمشی، پیچشی، برشی و قیچیوار را بهطور مناسبی توزیع کند. عدم توزیع مناسب این نیروها سبب ایجاد صدماتی به اندام تحتانی میشود(2).
ورودیهای حسی کنترل پاسچر و سیستم های حرکتی از نیازهای اساسی حفظ پاسچر میباشند(3). از این رو کاهش بازخورد آوران و یا نقص در قدرت مکانیکی هر مفصل میتواند تعادل را مختل کند(3). محدود کردن آورانهای یک حس میتواند در برآورد اهمیت آن اطلاعات برای کنترل قامت و اینکه دستگاه عصبی مرکزی چگونه خود را با این شرایط تنظیم میکند، سودمند باشد(4). بنابراین میتوان حین کنترل قامت با موقعیتهای مختلف ایستادن هر کدام از این حواس را دستکاری کرد. در ایستادن معمولی با چشمان باز شخص با کمک هر سه سیستم بینایی، دهلیزی و حسی-پیکری تعادل خود را حفظ میکند. ولی هنگام ایستادن با چشمان بسته، شخص جهت حفظ تعادل به ورودی های سیستم دهلیزی و حسی پیکری متکی میشود(5). همچنین تغییر وضعیت سر باعث فعال شدن سیستم دهلیزی شده و توزیع تون پاسچر را در گردن و اندامها تغییر میدهد که تحت تاثیر رفلکس های دهلیزی-نخاعی و رفلکس دهلیزی- چشمی است(5). بنابراین با گرفتن سر رو به بالا میتوان از میان سیستمهای آوران جهت حفظ تعادل سیستم دهلیزی را دستکاری کرد. وضعیتهای ایستا نسبت به وضعیتهای پویا اهمیت بیشتری دارند، زیرا که این وضعیت را میتوان مبدا حرکت بسیاری از الگوهای وضعیتی در نظر گرفت(6). حالت ایستادن به صورت دو یا تک پا از عوامل موثر در تعادل ایستا میباشند(7).
تحقیقات گذشته نمایانگر نقش حیاتی عضلات در تأمین ثبات مفاصل میباشند که این امر برای مفاصل اندام تحتانی از اهمیت دو چندان برخوردار است. در نتیجه حضور هرچه موثرتر عضلات در تأمین ثبات دینامیکی مفاصل اندام تحتانی طی فعالیتهای عملکردی روزمره امری ضروری است(8). شواهد حاکی از این است که در زمان وقوع ناهنجاریهای اسکلتی-عضلانی(Musculoskeletal Deformity) در یکی از مفاصل، عضلات و لیگامنتهای سمت تقعر کوتاه و عضلات و لیگامنتهای سمت تحدب کشیده میشوند(9-12). در نتیجه احتمالاً فعالیت عضلات نسبت به افراد طبیعی تغییر کند. در این حالت مفاصل و عضلات دیگر جهت جبران این اختلال، فعالیتهای جبرانی در حین انجام فعالیتهای ورزشی و روزمره انجام میدهند، بنابراین منطقی به نظر میرسد کوچکترین تغییر بیومکانیکی در سطح اتکا بر کنترل پاسچر و تعادل تأثیر بگذارد(8 ، 12).
باتوجه به اینکه پا محل تقابل بدن با زمین است، انحرافات ساختاری اندام تحتانی خصوصاً پا احتمال آسیب دیدگی در ورزشکاران را افزایش داده و ممکن است مانعی برای شرکت افراد در فعالیتها گردد(13). کف پای صاف(Pes Planus) از جمله تغییراتی به شمار میرود که ممکن است منجر به اختلال در کنترل پاسچر، اختلال در فشارهای وارده بر کف پا، بروز آسیبهای مختلف اندام تحتانی و تغییر در تحرکپذیری مفاصل مچ پا و پا (9) شود که بطور ثانویه احتمالاً باعث تغییر در الگوی فعال شدن عضلات گردد (9، 14-17). در همین راستا، بررسیهای انجام شده بر روی فعالیت عضلات ناحیه ساق پا افراد دارای صافی کف پا نشان داده است که عضلات اینورتور از قبیل درشتنی قدامی فعالیت بیشتر و عضلات اورتور نظیر نازکنی بلند فعالیت کمتری را نسبت به افراد با ساختار پای طبیعی دارند(10). مطالعات زیادی به بررسی فعالیت عضلات افراد دچار صافی کف پا پرداختهاند، اما محققین مطالعهای که به بررسی فعالیت عضلات در موقعیتهای مختلف ایستادن این افراد پرداخته باشد، پیدا نکردند.
با توجه به بالا بودن ریسک آسیبهای ورزشی در جوانان مبتلا به اختلالات راستای اندام تحتانی و به تبع آن اختلال در الگوی فعالیت عضلانی و لزوم توجه به عوامل جلوگیریکننده از آسیبهای ورزشی و تحقیقات محدودی که در خصوص تاثیر دفورمیتی صافی کف پا بر فعالیت عضلات اندام تحتانی در حالات مختلف ایستادن در دست است، هدف از انجام این تحقیق، مقایسه فعالیت برخی از عضلات ساق پا در پنج موقعیت مختلف ایستادن در مردان جوان دارای دفورمیتی کفپای صاف و طبیعی بود ( 18).
روشکار
تحقیق حاضر نیمهتجربی و طرح تحقیق توصیفی- مقایسهای بود. کلیه دانشجویان پسر دانشگاه خوارزمی تهران که در خوابگاههای کرج سکونت داشتند و در سالتحصیلی 91- 92 در این دانشگاه مشغول به تحصیل بودند، جامعه آماری تحقیق را تشکیل دادند. از بین جامعه آماری مورد نظر، تعدادی به محیط آزمایشگاه دعوت شدند ومیزان افت ناوی آنان زیر نظر متخصص مجرب اندازهگیری شد و 40 نفر(کف پای طبیعی و صاف هر کدام 20 نفر) با توجه به تحقیقات قبلی(1) از طریق نمونهگیری تصادفی در دو گروه تقسیم شدند. معیارهای ورود افراد به مطالعه، محدوده سنی20-28 سال، تمایل به شرکت در تحقیق، داشتن فقط عارضه کفپای صاف و نداشتن سایر آسیبهای همراه(مانند زانو ضربدری، پرانتزی و غیره)، ورزشکار حرفه ای نبودن، عدم اختلاف طول حقیقی پا بیشتر از یک سانتیمتر، سلامتی از لحاظ شناختی، بینایی و شنوایی، عدم سابقهی مشکلات نورولوژیک، ارتوپدیک، اختلالهای سیستم دهلیزی، بدون نقص یا ضربه در اندام تحتانی، عدم استفاده از داروهای اعصاب و عدم استفاده از وسایل کمکی نظیر عصا، واکر بودند. پس از شرح کامل تحقیق برای آزمودنیها و کسب رضایت از آنها برای شرکت در تحقیق، از افراد موردنظر خواسته شد تا در آزمایشگاه بیومکانیک و حرکات اصلاحی حضور یابند. برای تعیین دقیق و معتبر نوع پا از تست افت ناوی بر اساس شیوه تعدیل شده برادی(Brody) زیر نظر متخصص مجرب استفاده شد(19). میزان افتادگی ناوی در هر آزمودنی سه بار برای هر پا به منظور مشخص کردن دو طرفه بودن اختلال اندازهگیری شد و میانگین آنها به منظور طبقهبندی افراد در دو گروه کفپای طبیعی، کفپای صاف استفاده گردید. اگر میزان افت ناوی بین 5-9 میلیمتر بود جزءگروه طبیعی، افت بیش از 10میلیمتر جزء گروه پای صاف قرار میگرفت(19). پای غالب پایی در نظر گرفته شد که اغلب با آن شوت میزد و اول با آن پا از پله پایین میآمد(19).
در این تحقیق، 2 متغیر مستقل یعنی گروه با 2 سطح معناداری( طبیعی و کفپای صاف) و موقعیتهای ایستادن با 5 سطح معناداری( موقعیتهای ایستادن دوپا با چشمان باز، ایستادن دوپا با چشمان بسته، ایستادن با پای برتر (تکپا) با چشمان باز، ایستادن با پای برتر(تکپا) با چشمان بسته، ایستادن تکپا با چشمان باز و سر رو به بالا) وجود داشت. در آزمونهای با چشم باز، آزمودنی یک نقطه خاص را که روی دیوار روبروی آزمودنی مشخص شده بود، نگاه میکرد. هر تست بهمدت30 ثانیه طول کشید و زمان استراحت بین هر تست60 ثانیه اتخاذ گردید. در هنگام آزمون، دستها به روی کمر قرار گرفته و در تستهای تکپا، زاویه فلکشن زانوی پای غیربرتر 90 درجه بود. ترتیب اجرای تستها به صورت تصادفی انتخاب گردید تا اثر یادگیری از بین برود. هرکدام از موقعیتها پنج بار تکرار شد و میانگین پنج تکرار برای آنالیزهای بعدی بهکار گرفته شد.
در تحقیق حاضر از دستگاه الکترومایوگرافی هشت کاناله مدل MIE ساخت انگلیس برای ثبت فعالیت الکتریکی عضلات استفاده شد. پهنای باند دستگاه الکترومایوگرافی 8کاناله مورد نظر 20 الی 1000 هرتز بوده و شامل واحدهای فرستنده و گیرنده میباشد. واحد فرستنده که به صورت کمربند دور کمر آزمودنی قرار میگیرد، قابلیت ارسال امواج بوسیله آنتن و به روش بی سیم تا فاصله 100 متری از واحد گیرنده را دارد. سیگنالها با استفاده از الکترودهای یک بار مصرف از جنس آلیاژ نقره با کلرید نقره با قطر یک سانتیمتر اندازهگیری شدند که به پری آمپلیفایرهایی با بهره 4000، پهنای باند 32 کیلوهرتز، نسبت حذف سیگنالهای مشترک 108 دسی بل و مقاومت ورودی 108 اهم وصل بودند. فاصله مرکز تا مرکز الکترودها 20 میلیمتر بود. دادههای الکترومایوگرافی در فرکانس 1000 هرتز و با استفاده از فیلتر پایینگذر 6 هرتز و نرم افزار Myo-Dat ثبت و روی کامپیوتر ذخیره شدند.در ابتدا پوست محل الکترودگذاری از موهای زائد پاک شده و سپس توسط الکل و سنباده جهت کاهش مقاومت، تمیز گردید. سپس جفت الکترودها در امتداد راستای عضلات قرار داده شدند. الکترودها و کابلها روی پوست ثابت گردید تا در حرکت آزمودنی اختلال ایجاد نکنند و برای جلوگیری از احتمال حرکت آنها و ایجاد اغتشاش، با باندکشی ثابت شدند. فاصله مرکز به مرکز الکترودها 2 سانتیمتر بود و الکترود ثبتکنندهEMG مطابق توصیه(پروتکل)های SENIAM قرار گرفت. الکترودها روی بطن عضلات و در راستای تارهای عضلانی قرار گرفتند(شکل1 )(20، 21).
با استفاده از نرم افزار Matlabنسخه R2009a سطح فعالیت عضلات(RMS) دوقلوی داخلی، دوقلوی خارجی، نازکنئی بلند، نعلی و درشتنی قدامی محاسبه شد.
علت انتخاب این عضلات براساس نظر مورلی1 و همکاران این بود که این عضلات یا تاندونهایشان از لحاظ کلینیکی در افراد دارای کف پای صاف مستعد آسیب هستند و دچار تغییرات مخرب میشوند و همچنین این عضلات در الکترومایوگرافی سطحی بیشترین قابلیت دسترسی را دارند(22). برای نرمال کردن سیگنالهای EMG از حداکثر انقباضات ایزومتریک ارادی(MVICs) استفاده شد(20،10). مقدار RMS دادهها را بر RMS حداکثر انقباضات ایزومتریک ارادی تقسیم و در عدد 100 ضرب شد(10).
از آمار توصیفی برای محاسبه میانگین و انحراف استاندارد متغیرهای تحقیق استفاده شد. برای تعیین طبیعی بودن توزیع نمرات از آزمون آماری شاپیرو-ویلک(Shapiro-Wilk test) استفاده شد. با انجام آزمون مورد نظر روی نمرات متغیرهای وابسته، در همه نمرات میزان سطح معنیداری از 05/0 بیشتر بود. با توجه به نرمال بودن توزیع دادهها، از آزمونهای پارامتریک برای تحلیل استنباطی دادهها استفاده شد. با توجه به اینکه در این تحقیق 2 متغیر مستقل گروه ( با 2 سطح معناداری کف پای طبیعی و کف پای صاف) و موقعیتهای ایستادن( با 5 سطح معناداری) وجود داشت، از روش آماری تحلیل واریانس مختلط(آنوا) استفاده گردید. برای مقایسه بینگروهی از روش آماری تی مستقل و برای مقایسه درونگروهی از آزمون تحلیل واریانس با اندازهگیری تکراری با آزمون تعقیبی بونفرونی استفاده شد. تمام تجزیه تحلیلهای آماری با نرم افزار SPSS و سطح معناداری 05/0P≤ انجام شد.
نتایج
در این تحقیق گروه دارای کف پای طبیعی و صاف به ترتیب دارای میانگین سنی 38/2±97/22 و 57/3±54/23 سال، میانگین وزنی 36/8±58/73 و 72/10±87/74 کیلوگرم، میانگین قد 49/5±6/176 و 62/7±34/175 سانتیمتر و میانگین افت ناوی 16/1±89/6 و 54/1±86/12 میلیمتر بودند.
همانگونهکه در نمودارهای 1 ، 2 و 3 مشاهده میشود، در پنج موقعیت تست شده در این تحقیق، میانگین فعالیت عضلات دوقلوی خارجی و نازکنی بلند در افراد دارای صافی کف پا کمتر از افراد دارای کف پای طبیعی بود که تفاوت معناداری در فعالیت عضله نازکنی بلند بین دو گروه در موقعیتهای تکپا چشم بسته و تکپا سربالا مشاهده گردید(05/0p≤).
همچنین، میانگین فعالیت عضلات درشتنی قدامی، نعلی و دوقلوی داخلی در افراد دارای کف پای طبیعی کمتر از افراد دارای کف پای صاف بود که تفاوت معناداری در فعالیت عضله درشتنی قدامی بین دو گروه در موقعیتهای تکپا چشم بسته و تکپا سربالا مشاهده گردید(05/0p≤).
بحث
هدف از انجام تحقیق حاضر، مقایسه فعالیت برخی از عضلات اندام تحتانی در موقعیتهای مختلف ایستادن مردان جوان دارای کفپای صاف و طبیعی بود. تفاوت معناداری در فعالیت عضله نازکنی بلند و درشتنی بلند بین دو گروه در موقعیتهای تکپا چشم بسته و تکپا سربالا مشاهده گردید. همچنین، موقعیتهای دوپا چشم باز، دوپا چشم بسته، تک پا چشم باز، تک پا سربالا و تک پا چشم بسته به ترتیب (صعودی)، مقادیر فعالیت عضلات را داشتند
تحقیقات گذشته نمایانگر نقش حیاتی عضلات در تامین ثبات مفاصل است که این نقش برای عضلات اندام تحتانی از اهمیت دو چندان برخوردار است(8). شواهد حاکی از این است که در زمان وقوع ناهنجاریهای اسکلتی-عضلانی(Musculoskeletal Deformity) در یکی از مفاصل، عضلات و لیگامنتهای سمت تقعر کوتاه و عضلات و لیگامنتهای سمت تحدب کشیده میشوند(9-12) در نتیجه احتمالاً فعالیت عضلات نسبت به افراد طبیعی تغییر کند. در این حالت مفاصل و عضلات دیگر جهت جبران این اختلال، فعالیتهای جبرانی در حین انجام فعالیتهای ورزشی و روزمره انجام میدهند، بنابراین منطقی به نظر میرسد کوچکترین تغییر بیومکانیکی در سطح اتکا بر کنترل پاسچر و تعادل تأثیر بگذارد که این امر با نتایج حاصله در این تحقیق نیز مطابقت داشت به طوریکه در افراد دارای صافیکفپا عضلات سمت داخل فعالیت بیشتر و عضلات سمت خارج فعالیت کمتری نسبت به افراد دارای کفپای طبیعی داشتند (8، 12).
در بررسی فعالیت عضلات دوقلو داخلی، خارجی و نعلی در دو گروه تفاوت معناداری مشاهده نشد که با نتایج تحقیق مورلی و همکاران و اسماعیلی و همکاران همخوانی دارد (22، 23). به نظر میرسد نقش پلانتارفلکسورها در طول ایستادن، ثبات زانو و مچ پا، مهار چرخش استخوان درشتنئی و حفظ انرژی با به حداقل رساندن نوسان مرکز جرم تعریف میشود. این نتایج باعث رشد این دیدگاه میشود که فعالیت عضلات دوقلو و نعلی که به تاندون آشیل منتهی میگردند تحت تأثیر نوع پاسچر پا قرار نگیرند. با توجه به این شواهد به نظر نمیرسد که عضلات دوقلو و نعلی در پرونیشن و سوپینیشن مچ نقش معناداری داشته باشند، بنابراین این انحراف در پاسچر پا منجر به تغییری در فعالیت عضلات دوقلو و نعلی نمیگردد. البته نتیجهگیری قطعی در این مورد، نیازمند تحقیقات دقیقتر و بیشتر است. نتایج تحقیق حاضر، زمینهایی مناسب را برای افزایش اطلاعات و مدارک علمی بیشتر در این حوزه فراهم میآورد. نتایج تحقیقات وانگ1 و همکاران و بیناباجی و همکاران با نتایج تحقیق حاضر همخوانی ندارند که دلیل ناهمخوانی نتایج تحقیقات آنها با نتایج تحقیق حاضر را میتوان ناشی از تفاوت در جنسیت(آزمودنیهای زن)، سن(نوجوانان)، تعداد آزمودنیها( استفاده از 8 آزمودنی سالم) و همچنین تفاوت روشهای اندازهگیری در تحقیقات(استفاده از روش شاخص قوس طولی میانی پا) دانست (24، 25).
فعالیت عضله نازکنئی بلند در بین افراد با ناهنجاری کف پای صاف در موقعیتهای مختلف ایستادن کمتر از گروه طبیعی بود که این تفاوت در دو موقعیت تکپا چشم بسته و تکپا سربالا بطور معناداری کمتر از گروه دارای کف پای طبیعی بود. نتایج حاصل با نتایج تحقیق هانت1 و همکاران، مورلی2 و همکاران و اسماعیلی و همکاران همخوانی دارد (9، 22، 23). فعالیت کمتر عضله نازکنی بلند، در گروه کف پای صاف که همراه با پرونیشن بیش از حد مفصل تحت قاپی است، احتمالاً به صورت فعالیت جبرانی در جهت جلوگیری از بار زیادی بر قوس داخلی کف پا است. همچنین این یافتهها ممکن است باعث این نتیجهگیری شود که افرادی که کف پای صاف دارند، پایداری کمتری در جانب خارجی مچ پا به خاطر فعالیت کمتر عضله نازکنئی بلند دارند در نتیجه این افراد را مستعد آسیبدیدگی در ناحیه خارجی مچ پا میکند، ولی با نتایج بکمان3 و بیناباجی و همکاران همخوان نیست که علت این ناهمخوانی را میتوان به این نسبت داد که بکمان فعالیت عضلات ساق را حین دویدن بررسی کرده است و آزمودنیها در تحقیق بیناباجی و همکارانش از روش شاخص قوس طولی میانی پا برای تعیین نوع پا استفاده کرده بودند که ممکن است دلیلی بر ناهمخوانی با نتایج تحقیق حاضر باشد (10، 25، 26).
فعالیت عضله درشتنی قدامی در بین افراد با ناهنجاری کف پای صاف در موقعیتهای مختلف ایستادن بیشتر از گروه طبیعی بود که این تفاوت در دو موقعیت تکپا چشم بسته و تکپا سربالا به طور معناداری بیشتر از گروه دارای کف پای طبیعی بود که نتایج حاصل با نتایج تحقیق گری4 و همکاران، هانت و همکاران، مورلی و همکاران، وانگ و همکاران و اسماعیلی و همکاران همخوانی دارد (9، 12، 22-24).
در ناهنجاری کف پای صاف مفصل تحت قاپی در وضعیت پرونیشن قرار دارد، ممکن است سبب تلاش بیشتر عضله ساقی قدامی در واکنش به افزایش پرونیشن مفصل تحت قاپی و تلاش برای کاهش گشتاور پرونیشن در این مفصل صورت میگیرد. ولی نتایج تحقیق حاضر با نتایج تحقیقات بکمان و بیناباجی و همکاران همخوان نیست که علت این ناهمخوانی را نیز میتوان به این نسبت داد که بکمان فعالیت عضلات ساق را حین دویدن بررسی کرده است و بیناباجی و همکارانش از روش شاخص قوس طولی میانی پا برای تعیین نوع پا استفاده کرده بودند که ممکن است دلیلی برای ناهمخوانی با نتایج تحقیق حاضر باشد (25، 26).
عواملی مانند کنترل وضعیت روحی، تغذیه، تفاوتهای فردی و سطح انگیزش آزمودنیها خارج از محدوده کنترل محققان بودند و از جمله محدودیتهای تحقیق حاضر عدم استفاده از ثبت سوزنی جهت اندازهگیری فعالیت الکتریکی عضله درشتنی خلفی( اینورتور اصلی پا) و عدم توجه به عضلات نواحی بالاتر بودند.
نتیجهگیری
به نظر میرسد تغییر در آناتومی نرمال پا، فعالیت عضلات را در طی فعالیتهای روزانه و ورزشی تحت تاثیر قرار میدهد که متعاقباً میتواند الگوهای آسیب را تغییر دهد. نتایج این تحقیق بر لزوم بررسی دقیق و جامع وضعیت غیر طبیعی پا بر عملکرد اندام تحتانی هنگام راه رفتن برای طراحی برنامه درمانی مناسب تأکید دارد. با توجه نتایج به دست آمده در این تحقیق، پیشنهاد میشود برای درک بهتر تفاوتهای فعالیت عضلات بین دو گروه، تحقیقی مشابه در جامعهای بزرگتر خصوصاً افراد مسنتر و عضلات نواحی بالاتر انجام گیرد.